تحلیل زیر از دکتر حامد قدوسی هم در این خصوص خواندنی است:.. نرخ ارز ۱۸۵۰ تومانی؟

تحلیل زیر از دکتر حامد قدوسی هم در این خصوص خواندنی است:

نرخ ارز ۱۸۵۰ تومانی؟

ظاهرا یکی از استادان اقتصاد در ایران ادعا کرده‌اند که طبقه محاسبات ایشان نرخ تعادلی دلار باید ۱۸۵۰ تومان باشد. روش محاسبه هم معقول است: نرخ دلار ۷ تومانی سال پایه را بگیریم و با تفاضل تورم ایران و آمریکا روی ۴۰ سال تنزیل کنیم. یعنی از فرمول ۷.۵ ضرب در( ۱+ تفاضل نرخ تورم ) به توان چهل استفاده کنیم. کسانی که با فرمول تنزیل مرکب کار کرده‌اند می‌دانند که در افق‌های بلند جواب به شدت به انتخاب نرخ رشد حساس است. مثلا اگر تفاضل را ۱۴ درصد بگیریم به عددی که ایشان رسیده‌اند می‌رسیم و اگر ۲۰ درصد بگیریم، به عدد ده هزار تومان می‌رسیم.

فرض کنیم که ۱۴ درصد مورد اشاره ایشان درست است و به عدد ۱۸۵۰ (با فرض حفظ بقیه قیمت‌ها) برسیم*. آیا عقل سلیم (Common Sense) اقتصادی ما این نرخ را می‌پذیرد؟ اجرای یک آزمایش ذهنی سخت نیست: نرخ دلار را بکنیم ۱۸۵۰ و ببینیم که یک دقیقه بعد چه اتفاقی برای «تقاضای» دلار می‌افتد. تصور کنید که با دلار ۱۸۵۰ تومانی جذابیت سفر به ترکیه و گرجستان و خرید جدیدترین مدل‌های گوشی و واردات مواد غذایی آماده و الخ چه قدر می‌شود. قیمت‌ها در حدی قرار می‌گیرد که اکثریت جامعه متقاضی «واردات» این کالا و خدمات می‌شوند و ذخیره دلاری کشور ظرف یک دقیقه ته می‌کشد. پس شهود معمول و روزمره ما نمی‌تواند تعادلی برای بازار ارز در نرخ دلار ۱۸۵۰ متصور شود.

خب چرا به این تناقض می‌رسیم؟ یک دلیل محتمل‌ این است که در انتخاب نرخ پایه اشتباه کرده‌ باشیم و مثلا تفاضل تورم‌ها را دست‌پایین تخمین زده باشیم. ولی فرض کنیم این طور نیست و همه محاسبات درست باشد. چرا اقتصاد ایران ۴۰ سال پیش‌ می‌توانست دلار ۷ تومانی را در تعادل تامین کند و امروز نمی‌تواند دلار ۱۸۵۰ تومانی را حمایت کند و نرخ تعادلی چیزی حدود ۱۰ هزار تومان است؟ دلایل مختلفی می‌توان ذکر کرد ولی حدس من ایت است که عامل درجه اول «تفاوت در ارزش حقیقی دلارهای نفتی سرانه» در آن سال نسبت به امروز است.

سه عامل مهم است: ۱) چهل سال پیش تولید نفت ما نزدیک دو برابر الان، مصرف داخلی کم‌تر از الان و در نتیجه «صادرات نفت» خیلی خیلی بیش‌تر از الان بود. صادرات نفت در اوجش نزدیک ۵ میلیون بشکه در روز بود، در حالی که الان حدود ۲.۵ میلیون بشکه است. ۲) نفت هم آن روزها در دنیا به نسبت «کالای گرانی» به حساب می‌آمد. ۳) از طرف دیگر جمعیت کشور هم کم‌تر از نصف الان بود. در نتیجه این سه نیرو «سرانه حقیقی» پترودلار به صورت سرانگشتی چیزی بین ۴ تا ۸ برابر بزرگ‌تر از الان بود. درآمد توریسم هم احتمالا بیش‌تر از الان بود. از طرف دیگر، صادرات غیرنفتی و پتروشیمی در این ۴۰ سال به طور جدی بیش‌تر شده و تا حدی این افت درآمد دلار نفتی را جبران کرده است ولی در کل خالص این نیروها طوری است که «سرانه حقیقی دلار» در مثلا سال ۱۳۵۵ اجازه خرج کردن با دلار ۷ تومان بدون خالی شدن خزانه ارزی را می‌داد. در حالی‌که امروز اقتصاد ایران چنین ظرفیتی از «سرانه حقیقی دلار» ندارد.

در مطالب قبلی همیشه روی این تاکید کرده‌ایم که در یک اقتصاد نفتی، دینامیک نرخ ارز به دو عامل اصلی بستگی دارد: ۱) تفاضل تورم‌ها ۲) دینامیک درآمدهای خارجی برون‌زا. به نظر می‌رسد کسانی که صرفا روی نقش تفاضل تورم‌ها تاکید می‌کنند، از نقش افت درآمد ارزی حقیقی سرانه در طول زمان غفلت می‌کنند و در نتیجه در یک بازه بلندمدت - که دینامیک سرانه حقیقی دلار نفتی مهم می‌شود - محاسبات‌شان به تناقض‌هایی از این جنس می‌رسد.


* وقتی صحبت از تعیین نرخ دلار می‌کنیم یعنی داریم بقیه قیمت‌ها را ثابت فرض می‌کنیم. این که بگویم خب وقتی قیمت دلار شد ۱۸۵۰ تومان بقیه قیمت‌ها هم به همین نسبت کم می‌شود (از جمله دست‌مزدها)، جواب این بحث نیست چون در این صورت «قیمت نسبی» دلار دوباره می‌رود بالا و می‌رسد جایی که همین جا هست و فقط تغییر ظاهری و اسمی در اعداد رخ داده است. در نتیجه برای معنی‌دار بودن گزاره «قیمت دلار باید ۱۸۵۰ تومان باشد»، بقیه قیمت‌ها باید در نرخ فعلی ثابت بماند.
@hamed_ghoddusi

🔹اقتصاد در گذر زمان:
@m_ali_mokhtari