🔹تعمیر ساعت با چکش!.. ✍شورای سردبیری جامعه نو

🔹تعمیر ساعت با چکش!

✍شورای سردبیری جامعه نو

دور دیگری از کشمکش تبلیغاتی بین اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران در مجلس و رسانه‌ها درگرفته که پیرامون نطق دو نماینده اصلاح‌طلب است. نماینده‌ها نطق تندی کرده‌اند که نقطه حساس آنها پیشنهاد برگزاری رفراندوم بوده است :" ... جا دارد برای حل برخی معضلات داخلی و خارجی از مراجعه به آرای عمومی استفاده کنیم" این تکه بیش از چندین انتقاد دیگر سبب بروز طوفانی از خشم در پیکره محافظه‌کارانی شده که بخش استبدادطلب خود را برای مقابله به میدان فرستادند. ۲۰ نماینده ورود قوه قضائیه به ماجرا و برخورد قضایی با نماینده‌ها را خواستار شدند، عده‌ای شکایت به تشکیلات کنترل رفتار نمایندگان مجلس بردند و فوجی هم به فحاشی پردامنه پرداختند. دلیل روشنی هم دارد: باید آنقدر محکم و پرزور تقاضای اخراج از مجلس و روبرو شدن با قضات را به میان بیاورند که نماینده دیگری جرأت طرح موضوع رفراندوم را نداشته باشد.

اصلاح‌طلبان هم بیکار نبودند و ثناگویی و تقدیس دو نماینده بی‌وقفه ادامه دارد. اتهامات استبداد‌طلبان از اتهام تشویش اذهان عمومی شروع می‌شد و به کپی‌برداری از متون اتاق فکر استکبار جهانی می‌رسید و تحسین‌ها و به عرش بردن‌ها از برچسب سلحشور (برگرفته از نام یکی از دو نماینده) و تک‌ستاره مجلس شروع می‌شد و به اعطای لقب نماد حریت ختم.

در میانه تبادل این اتهام‌ها و ستایش‌ها، نه آن طرف می‌پرسد منظور از "مراجعه به آرای عمومی در مورد برخی مسائل داخلی و خارجی" چیست و محتوای رفراندوم چه هست، نه این‌ طرف فکر می‌کند ممکن است از میان میلیون‌ها مخاطب اصلاح‌طلب یک نفر نیازمند این باشد که بداند آن "برخی مسائل داخلی و خارجی" با چه فرمولی حل می‌شوند. اما نماینده دیگر که موضوع را بازمی‌شکافت فهرستی چهارگانه درباره اداره صدا و سیما، مجلس خبرگان، نظارت استصوابی و سیاست خارجی مطرح می‌ساخت. نشانی‌هایی سرراست، که از یک تقابل با محتوایی فرااصلاحات خبر می‌دهد.

داستان برای ناظرانی که این تقابل را برای سال‌هایی طولانی دنبال کرده‌اند بیش از یک دهه‌ونیم ادامه دارد. نخستین‌بار تقاضای رفراندم در اوایل دور دوم انتخاب آقای خاتمی به ریاست‌جمهوری یعنی اوایل دهه ۸۰ مطرح شد. در آن زمان اصلاحات اقتصادی نسبتاً خوب پیش می‌رفت، اصلاحات اجتماعی در مسیری پر شیب و سنگلاخ به زحمت پیش می‌رفت و راه اصلاحات سیاسی به‌کلی بسته شده بود. پروژه جنبش اصلاحات برای بالا بردن سطح رهبری اصلاحات و تبدیل روند اصلاحی به مسیر کل حاکمیت جمهوری بکلی ناکام مانده بود، استبدادطلبان دور کانون قدرت را گرفته بودند و هر منفذی را با خشونت می‌بستند. درخواست برگزاری رفراندم در چنین شرایط ناامیدانه‌ای مطرح شد بدون توجه به محتوای قانون اساسی که راه تغییرات منتهی به تغییر توازن قوا را بسته است. آن زمان کسی از بین اصلاح‌طلبان نمی‌توانست توضیح دقیقی درباره محتوای رفراندم بدهد. اصلاح‌طلبان در ذهن خود رفراندم را دری به محوطه حصاری بیرون از قلعه چندین‌حصاری قدرت می‌دیدند که با باز شدن آن بخشی از جمعیت وسیع طرفدار اصلاحات را در قدرت سیاسی شریک می‌ساخت و سبب تحکیم پایه‌های اجتماعی نظام می‌شد. این نیت خیر هنگامی که به مرحله تعیین موضوع می‌رسید دچار لکنت می‌شد. به نظر می‌رسید دروازه نمادین یاد شده نه به یک حصار بیرونی قلعه قدرت، بلکه بطور مستقیم به نوک قلعه ختم می‌شود و موضوع رفراندم هرچه باشد، معنا و نتیجه آن به رأی گذاشتن حذف اختیارات گسترده ولایت فقیه است که خودش مفهومی جز به رأی عمومی گذاشتن کلیت این جمهوری نیست... بسیار احمقانه می‌نمود در حالی که رهبر کشور مذاکره با ایالات متحده را بر نمی‌تابید (مذاکره با ایالات متحده و اختیارات رئیس‌جمهوری دو معضل اصلی آن دوره بود) مردم رأی ۷۵ درصدی بدهند که ما مذاکره با آمریکا می‌خواهیم. نتیجه‌اش بند نشدن سنگ روی سنگ بود و اصلاح‌طلبان هم هیچگاه چنین قصدی نداشتند. در آن دوره هم استبدادطلبان گردآمده به دور سینی قدرت با تبلیغاتی بسیار پردامنه هدف نهایی اصلاحات را حذف ولی‌فقیه عنوان می‌کردند و فضا را مه‌آلود‌تر از آن که بود می‌نمودند. همانطور که می‌بینیم، این فضاسازی تندروها تغییری نکرده است.

گنگی تقاضای اصلاح‌طلبان نیز تغییر نکرده است. می‌دانند چه می‌خواهند اما نمی‌دانند چگونه به آن برسند. وقتی به سراغ متن تاریخ می‌روند، آن خواست دهه چهل ملی‌گرایان را که می‌گفتند "شاه باید سلطنت کند نه حکومت" تحسین می‌کنند و وقتی به این زمان برمی‌گردند آن حکمت را در همان دهه جا می‌گذارند. راهنمایی آنها کار ما روزنامه‌نگاران نیست، اما می‌توان در توصیف موقعیت و تقاضایشان