کتاب نبوغ وجنون. نوشته: هاشم صالح. ترجمه ستار جلیل زاده

کتاب نبوغ وجنون
نوشته :هاشم صالح
ترجمه ستار جلیل زاده
انتشارات دوستان
محتوای کتاب تحقیقی هست پیرامون ارتباط جنون ونبوغ وپاسخگویی به سوالاتی از قبیل:آیا بین جنون ودیوانگی مرزی وجود دارد؟نبوغ با جنون رابطه دارد وچرا نابغه گاه خودرا به دیوانگی می زند؟جنون چگونه می تواند یک نابغه را نجات دهد؟و..
کتاب با جمله ای از کیرگگور آغاز می شود:بین نبوغ وجنون موی بسیار نازکی فاصله است.
در ادامه با مقاله ای37 صفحه ای به بیان دلایل وشاهد مثال وبررسی نظریه ارائه شده می پردازد.
با نگاهی به زمینه های تاریخی این بحث مانند نظریات افلاطون وارسطو تا دانشمندان امروزی علم روانشناسی،در خلال آنها زندگی وحالات روحی وروانی نویسندگان وهنرمندان موثر در ادبیات وهنر جهان به تشریح هر چه بیشتر ارتباط تنگانگ نبوغ وجنون پرداخته است.
چکیده ای از مقاله:
جنون ونبوغ رابطه بسیار نزدیکی دارند والبته این جنون با دیوانگی کاملا متفاوت است.جنون نوابغ به دیگران آسیب نمی رساند بلکه دوست داشتنی است وتنها صاحب آنرا آزار می دهد.اگرچه نبوغ با روان پریشی یا بیماری عقلی در یک وبژگی مشترک است ،بحران درونی؛اما بحران دیوانه رفع نخواهد شد.
بحران نابغه با آفرینش وابداع رفع می شود ودر حقیقت آفرینش اثر هنری راهی برای عبور از پیچیدگیهای روحی هنرمند است ودرست در نقطه جنون است که بهترین وموثرترین آثار شکل می گیرند.
حالت های آفرینش از حالت های نادر هستتد،برای همین برخی نویسندگان فوران درونی را با استعمال مواد مخدر یا نوشیدن الکل دامن می زنند،بطور نمونه از نیچه یا بودلر در عصر حاضر یاد می کنیم.
از این جنون با عنوان"جنون خلاق "نام برده میشود که ترسناک نیست وهنرمند تا مادامی که دچار این جنون است برای خلاصی می آفریند وفقط پس از اتمام اثر دچار تعادل روحیست(البته تداوم وبوجود آمدن این تعادل بستگی به استقبال وتایید مردم دارد واگر به این رفتار دست پیدا نکنند در دریایی از دیوانگی غرق خواهند شد،که معمولا تا زمان حیاتشان اینگونه هستند وتنها بعد از مرگشان شناخته می شوند ...)وبا شروع بحران روحی جدید دوباره باید دست به ابداع بزند.
جنون نوابغ از نظر مردم عادی دیوانگی خوانده می شود چرا که نوابغ از سنت ها روی برگردانند وروحیه عصاینگری دارند وتفاوتشان با مردم عادی در نحوه بکارگیری ساختار درونیشان است.که به عادات خاص آنها اشاره می شود.عاداتی مانند بیداری درشب ها وخوابیدن در روز ووسواس های فکری و..
فروید در این رابطه می گوید:"آفرینش وخلاقیت تاوان کمبود شخصیت است واگر این کمبود وجود نداشت،آفریننده چگونه می توانست اثری خلق کند.زیرا انسانی که با خود واقعیت بیرونی سازش می کند نیازی ندارد که آفریننده باشد یا نابغه."
کیر گگور،فیلسوفی که از نظر روانی بسیار انسان پیچیده ای بود می گوید:"بیماری خود علت اساسی رو کردن به خلاقیت است وآفرینش مرا از دردها وتوهماتم خلاص کرد.
نگاهی نیز به خودکشی نویسندگان وناامیدی ویاس آنها از زندگی دارد که در رابطه با جنون آنهاست.زیرا تحمل این جنون برای آنها عذاب آور وسخت است واشاره گردیده نویسندگانی که در آثار خود خودکشی را تمرین می کنند ،دست به این کار نمی زنند مانند گوته وشخصیت رمان رنج های ورتر،اما افرادی که سکوت اختیار می کنند دست به خودکشی می زنند.
همچنین از تعریف وانواع نبوغ وتفاوت های نوابغ با مردم عادی وخصوصیات نابغه صحبت شده.
در بخش دوم کتاب به بررسی زندگی وحالات روانی "داستایفسکی"،بتهوون،"آگوست کنت"،"شارل بودلر"،"آرتور رمبو"،"ژراردونروال" بطور جداگانه ،پرداخته وبه عنوان شاهد مثال هایی برای اثبات نظریه های مقاله خود،آورده است.