دموکراسی یا دموقراضه - مهدی شجاعی⬆ … …

دموکراسی یا دموقراضه - مهدی شجاعی⬆


#مهدی_شجاعی
#داستان


سید مهدی شجاعی در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد و هفده سال بعد با دیپلم ریاضی، برای ادامه تحصیل در رشته تئاتر وارد دانشکده هنرهای دراماتیک شد. او در بدو ورود به دانشکده، گرایش کارگردانی تئاتر را برگزید و حدود سه سال نیز با همین گرایش پیش رفت و عموم واحدهای کارگردانی را پشت سر گذارد. در این زمان که به سن بیست سالگی رسیده بود، از میان مسیرهای مختلف پیش رو، نویسندگی را به عنوان حرفه برگزید. به همین جهت از رشته کارگردانی به نمایشنامه نویسی و ادبیات دراماتیک تغییر جهت داد و همچنین با اعلام انصراف از ادامه تحصیل همزمان در رشته علوم سیاسی، علیرغم گذراندن عموم واحدهای مهم و اساسی، تمرکز خود را به‌طور ویژه در حوزه داستان نویسی قرار داد.[۱]

حوالی سال‌های ۵۸ و ۵۹ یعنی حدود ۲۰ سالگی، اولین آثار او چه در مطبوعات و چه در قالب کتاب منتشر شدند.


بخشی از کتاب فوق؛
پادشاه:
چرا مساله دشمن را آنچنان که باید و شاید جدی نمیگیرید و نگرانی لازم را در مردم ایجاد نمیکنید؟!
_کدام دشمن؟؟
پادشاه:
مردک الاغ اگر دشمن، موجود بود که کار ما به این سختی! نمی شد! مشکل این است که دشمن را باید خلق کنیم. تولید کنیم. آن هم تولید متنوع و رنگارنگ و انبوه.
...
• دشمن یعنی کسی که شما میتوانید همه‌ی ضعف ها و کم کاری هایتان را بر گردن او بیندازید.
• دشمن یعنی چیزی که شما میتوانید مردم را با آن بترسانید تا ناگزیر به آغوش شما پناه بگیرند.
• دشمن یعنی کسی که اگر کاری کردید، با وجود او مهمتر جلوه اش بدهید و اگر نکردید او را مقصر جلوه کنید.
• دشمن یعنی کسی که وقت و بی وقت به او فحش دهید، بی آنکه جواب فحش بشنوید.
• دشمن یعنی کسی که حواس مردم را پرت او کنید تا هوس نکنند که از شما چیزی بخواهند.

بخشی از کتاب "دموکراسی یا دموقراضه"



(شاید مهدی شجاعی با الهام از حکومت فاشیستی هیتلر ، استالین و نمونه های متاخر تر ،که دست بر قضا با "سازکار شکلی و ظاهری دموکراسی" یعنی "رای مردم" برآمده بوده اند . که از این دست ، نمونه های مشابه تاریخی زیادی وجود دارد)


نمونه ای مشابه را در خاطرات "جوزف گوبلز" نیز (وزیر تبلیغات رایش سوم 'هیتلر') و خاطرات نزدیکانش میخوانیم :

ما به دوست نیاز نداریم ، بلکه نیاز به دشمن داریم ... این یکی از تزهای معروف جوزف گوبلز ، وزیر تبلیغات و روشنگری ملی حکومت آدولف هیتلر ، بود .
گوبلز میگوید وقتی یک حکومت دچار ضعف مدیریتی و فساد و ناکارآمدی و فلاکت اقتصادی شود ، و وقتی نتواند نیازهای ابتدایی مردمش - از قبیل نان و کار و رفاه و امنیت و اعتبار و آسایش شان - را تامین کند ، با موجی از نارضایتی و خشم و اعتراض عمومی مواجه میشود و کشور به سوی انقلاب و سقوط حکومت پیش میرود . جوزف گوبلز میگفت در چنین حالتی ما باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی ، اما بزرگ ، منحرف کنیم .. باید وارد یک جنگ شد . باید برای ملت دشمن تراشید . دشمنان خارجی ، دشمنان داخلی . اگر دشمن واقعی پیدا نشد ، حتی دشمن خیالی .. باید دایما" از توطئه ها گفت ، از نقشه هایی که دشمنان برای ما میکشند .. باید از هر فرصتی و هر حادثه ای برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد . باید دایما" درگیر بود . درگیر جنگ ، درگیر تبلیغات علیه همسایگان ، علیه کشورهای قدرتمند ، علیه سازمانهای جهانی ... باید بحران ساخت . رمز موفقیت و ماندگاری ما وضعیت جنگی و بحرانهاست . در جنگ و بحران است که مردم بدبختی های مالی و شغلی و شخصی و معیشتی شان را فراموش میکنند و با ما همدل میشوند . و این بهترین فرصت برای سرکوب منتقدین داخلی حزب است . کشور که آرام شود مردم طلبکار ما میشوند . باید کشور را دایما" در حالت جنگی نگه داشت . باید کاری کرد که مردم وقتی بهم می رسند دایما" از جنگ و از دشمن بگویند .. جوزف گوبلز دوازده سال وزیر تبلیغات آلمان نازی بود و در پایان جنگ ، وقتی که حکومت هیتلر شکست خورد و چاره ای جز تسلیم به متفقین نداشت ، خودش و زنش و هر شش فرزندش را کشت.



🔴 @caffekettab