داستانکها/ دو اثر از حسن شیردل …۱. سیگار …-مامان اگه می‌دید سیگار می‌کشم حتما سکته می‌کرد

داستانکها/ دو اثر از حسن شیردل


1
سیگار


-مامان اگه می دید سیگار می کشم حتما سکته می کرد.
-خب اگه حالا مامانت بفهمه چی ؟
-مامانم نیست . فوت کرد . انقدر که سیگار کشید.


2
حال شهر و تو


میرموتی می گفت:
حال شهر و تو یکیه.
شاماخ نشسته بود روی شانه پلکان اول دادگستری. میرموتی می گفت :
-زنی که پاش به پله های دادگستری برسه دیگه به درد زندگی نمی خوره.
شاماخ می گفت:
-من مردم.
میرموتی همینطور دستمال پارچه ای اش را تا می کرد و می چپاند توی جیبش گفت:
-مردی که پای پله های دادگستری پول تو جیبش نداره یعنی زن . به درد زندگی نمی خوره.
میرموتی آمده بود پسرش شاماخ را طلاق بدهد. من گفتم :
شاماخ شوهرمه طلاق نمی خوام.
میرموتی غضب کرد. من خندیدم گفتم :
-دو تا مرد که همو طلاق بدن هیچ پله ای جای ایستادن و نشستن شون نیست.
شاماخ گفت:
-حال شهر و تو یکیه .


از انجمن ماتیکان داستان حمایت و ما را به داستان نویسان و دوستداران داستان معرفی کنید

@matikandastan