یادش آمد در جایی خوانده بود مردی که یک دستش را در تصادف رانندگی از دست داده، تصمیم داشته آن را در گورستان به خاک بسپارد، اما مقاما

یادش آمد در جایی خوانده بود مردی که یک دستش را در تصادف رانندگی از دست داده، تصمیم داشته آن را در گورستان به خاک بسپارد، اما مقامات اجازه ی اینکار را به او نداده بودند و دست در نهایت سوزانده و به خاکستر تبدیل شده بود. ترلکوفسکی از خودش پرسید: «یک انسان دقیقا از چه زمانی دیگر آن آدمی که خودش فکر می کند هست- یا دیگران فکر می کنند هست- نیست؟ فرض کنیم من یکی از دست هایم را از دست بدهم. بسیار خب، در این صورت می گویم خودم و دستم. اگر هر دو دستم را از دست داده باشم، می گویم خودم و دست هایم. اما اگر سرم را از دست بدهم در آن صورت چه می توانم بگویم؟ سر با چه منطقی عنوان "من" را از آن خود کرده؟ به این خاطر که حاوی مغز است؟ اما لاروها و کرم ها و احتمالا انواع دیگری هستند که مغز ندارند. درباره چنین مخلوقاتی چه می توان گفت؟ آیا در جایی مغزهایی هستند که بگویند: خودم و کرم هایم؟»


✔️ |#مستاجر |#رولان_توپور | #نشر_چشمه |

@gaanjeh ☕️📖