کلمانس در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودپسندی خود غوطه ور است از پیاده روی خود احساس لذت می‌کند به پلی می‌رسد

کلمانس در نیمه شبی هنگامی که در دریای خودپسندی خود غوطه ور است از پیاده روی خود احساس لذت می کند به پلی می رسد. زنی بر اب خم شده بود. نظر زیبا پسندانه ای به پشت گردن زن می کند و می گذرد پنجاه متری که دور می شود صدای فرو افتادن و برخورد جسمی را با سطح اب می شنود. بی هیچ اقدامی می گذرد و عمل خود را توجیه می کند. بدین سان سقوط اغاز می شود و مرحله به مرحله ان را شرح می دهد. می فهمد که دوستی دیگر ندارد, فقط شریک جرم دارد, از دیگران متنفر می شود...