🎥📖سریالش به شیرینی خود کتاب نبود.. خاطره بامزه داستان نویس طنزپرداز درباره قصه‌های مجید

🎥📖سریالش به شیرینی خود کتاب نبود

خاطره بامزه داستان نویس ِ طنزپرداز درباره قصه های مجید
@matikandastan

مهرداد صدقی: تابستان سال شصت و نه، با بچه های کوچه تصمیم گرفتیم کتابهایمان را یکجا جمع کنیم و کتابخانه ای درست کنیم. حدود چند کارتن کتاب که جمع شد، قرار شد لیست الفبایی کتابها در جدولی تهیه شود و طبق معمول قرعه خرحمالی آن را به نام من دیوانه ی کتاب زدند. من که عاشق کتاب بودم، شروع کردم به خواندن کتابها و این لیست هنوز هم که هنوز است تهیه نشده. یادم نمی آید کارتن اول مال کدام یک از بچه ها بود اما پر بود از کتابهای ترسناک و داستانهای مصور راجع به ارواح. از ترس بی خیال مطالعه آنها شدم و تا چند روز جرات نمی کردم سراغ کارتنهای کتاب بروم. برای اینکه روحیه ام عوض شود تا چند روز از زیر فرش پول برمیداشتم و یواشکی می رفتم کیک و نوشابه می خوردم. یک هفته ای که گذشت تصمیم گرفتم دوباره بروم سراغ کتابها اما اینبار فقط دنبال کتابهای عشقی بودم تا روحیه ام ردیف شود.لابلای کتابها چشمم افتاد به کتابی که رویش نوشته بود طنز تلخ. با خودم گفتم هرچقدر هم که طنزش تلخ باشد باز غنیمت است چون حتما خبری از ارواح توی آن نیست. از همان چند صفحه اول که خواندم نیشم باز شد و با ولع هر چه تمام تر خواندم. کتاب را یک روزه تمام کردم و فورا رفتم سراغ جلدهای بعدی آن.
آن روزها مصادف بود با روزهایی که خواهرم داشت بچه های کوچکش را از پوشک می گرفت و هر چند ساعت یکبار چنان اعصابش خرد می شد که حرکت شهاب حسینی در فیلم جدایی نادر از سیمین را به شدت اجرا می کرد. برای اینکه خواهرم کمی آرام شود، بقیه به او میگفتند خودش را اینقدر اذیت نکند و طبیعت بچه همین است و اوضاع را راحت بگیرد و کمی هم به خودش برسد. در همین اوضاع و احوال خواهرم هم برای عوض شدن روحیه کتاب قصه های مجید را شروع کرد و حسابی غرق خواندن آنها شد. اوضاع چنان عوض شد که با اینکه حالا هر چند ساعت یکبار بچه ها منتظر بودند آدم خیری پیدا شود تا آنها را بشوید، اما خواهرم کتاب در دست، غش غش می خندید و این دفعه بقیه می گفتند: به بچه هایت هم برس.
آقای مرادی کرمانی بابت لحظه های خوبی که برایمان خلق کردی ممنونیم. بماند که سریال هیچوقت شیرینی آن کتابها را نداشت.
@matikandastan