چرا شهرزاد سریال خوبی است؟.. یک: قصه

چرا شهرزاد سريال خوبي است؟

اين نوشته مي كوشد كه از پنج منظر به پنج ويژگي مثبت سريال شهرزاد بپردازد:

يك: قصه
قصه ي شهرزاد چفت و بست محكم و استواري دارد؛ اوج و فرودهايش عجيب و غريب نيستند. به سوال مخاطب ها درباره ي شخصيت هايش پاسخ منطقي مي دهد. خط داستاني استوار و محكم است و در بستر يك روايت منطقي و روان... شخصيت ها رنگي هستند. سياه ها و سفيد هاي مطلق در داستان شهرزاد جايي ندارند. رفتار شخصيت ها با توجه به منطق داستاني قابل فهم است. آدم ها را مي شود روانكاوي كرد. بهشان نزديك شد؛ ازشان متنفر شد يا دوستشان داشت؛ شخصيت ها شناسنامه دارند. هويتشان مشخص است. و مهم تر از همه اينكه انسان هستند؛ دل مي بندند؛ دل مي شكنند؛ خطا و جفا مي كنند؛ وفاداري و محبت از آنها سر مي زند؛ بي وفايي و جور هم و خلاصه اش اينكه قصه شان قصه ي زندگي است. ما به جاي مواجهه با يك سوپر قهرمان با انسان هاي عادي طرف هستيم كه آنها را مي شناسيم و زندگيشان را اگر نه خود اما از طريق شنيده هامان تجربه كرده ايم؛ شخصيت ها به راحتي مي توانند پدربزرگ ها و مادربزرك هاي نسل بعد از انقلاب باشند؛ يا پدرها و مادرهاي آدم هاي پنجاه، شصت ساله ي اين مرز و بوم؛ آشنايي شيريني كه در رويارويي با آنها دست مي هد نوعي حس نوستالژي ايجاد مي كند كه آدم را به آن روزها مي برد آن روزهايي كه اگرچه تجربه شان نكرده ايم اما سينه به سينه از مادربزرگ ها و پدربزرگ هامان شنيده ايمش يا در كتاب ها خوانده ايمش... قصه ي شهرزاد آينه ي تمام قدي است كه بخش بزرگي از فرهنگ اجتماعي ما در تاريخ مشخصي از كشورمان را در خود بازتاب مي دهد. و از طريق آن مي توان طعم زندگي در آن سالها را چشيد و فهميد.

دو: اداي دين
نوستالژي پررنگ سريال شهرزاد، البته پاي خودش را فراتر از شنيده ها و خاطرات تاريخي يك ملت مي گذارد و با اداي دين شيريني كه به برخي از بهترين خاطره هاي سينمايي و گاه بيشتر از آن مي كند براي هر علاقه مندي به سينما و ادبيات و هنر حال و هواي " آن روزها" ي شخصي خودش را هم تداعي مي كند، از همفري بوگارت و كلارگ گيبل بگير تا فيلم بربادرفته و اسكارت اوهارا... از مرغ آمين و از نيما، از كافه نادري و از موسيقي بتهون، از گوشه ي چشمي به فيلم هاي گنگستري تا توليد يك نماد ملي ساده براي عشق كه حقيقتاً جايش خالي بود نمادي معنا دار و با نگاهي عميقاً دلبسته به نيما كه به همين زودي عشاق جوان را وسوسه كرده است كه براي هديه دادنش هم همديگر پيشي بگيردند: گردنبندي به شكل يك مرغ آمين

سه: انصاف
شهرزاد خصوصاً در مسئله ي روايت تاريخي اش از رويداد بيست و هشت مرداد- تا امروز و تاكيد مي كنم تا امروز- به راه انصاف رفته است. انصاف باعث شده كه انديشه ي سياسي سازندگان اولين و آخرين حرف قصه نباشد؛ اصولاً تنيدن يك روايت تاريخي كه حكايت عمومي ملتي است در تار و پود يك قصه ي عاشفانه ي شخصي، تمهيدي ظريف و هنرمندانه است كه قصه را به روايتي براي همه تبديل كند و نه صرفاً يك بيانيه ي سياسي كه قرار است از قصه اش بيشترين بهره ي ايدئولوژيك را ببرد. و اميد اين است كه در ادامه ي روند سريال نيز اين انصاف را ببينيم.

چهار: بازيگري
بازيگري در سريال شهرزاد نتيجه ي يك كار تيمي حرفه اي و خوب است. يك هارموني متناسب و كلي كه نتيجه ي هماهنگي و درست بودن كاركرد تك تك اجزايش در جاي مناسب خود است. بازيگري هاي خوبي كه هر كدام در كالبد پوست شخصيت خود جوري تنيده اند كه هيچ كس شخصيتي فرعي نيست؛ در قصه اي كه نام ترانه ي عليدوستي چون نگيني بر پيشاني فهرست بازيگران مي درخشد و قصه اساساً قصه اي اوست فريبا متخصص را ببينيد كه چه طور مي درخشد و به چشم مي آيد و نقش فرعي اش را استادانه و درست به راه مي برد! باقي بازيگرها را هم به همين شيوه؛ آدم حتي دلش نمي آيد بگويد اين يا آن بازيگر به خصوص خوب است و ديگران را خدايي ناكرده از قلم بيندازد؛ كار حرفه اي يعني همين؛ از پدرخوانده اي( علي نصيريان) كه جايش با اين شكل و شمايل كه هم نيم نگاهي به سينماي گنگستري دارد و هم به شدت ايراني است، حقيقتاً در سينماي ما خالي بود، بگير تا داماد بي عرضه ي اداره جاتي خانواده ي شهرزاد( رامين ناصر نصير) كه يك نقش به ظاهر فرعي دارد...

پنج: واقع گرايي
واقع گرايي صرفاً بازتاب منطق داستاني نيست؛ واقع گرايي خود را در پوشش و آرايش شخصيت ها يا صحنه پردازي نيز به رخ مي كشد؛ استفاده از آرايش مناسب براي زن ها با موقعيت اجتماعي شان و تخصيص نوعي سليقه به آنها( آرايش چهره ي ترانه ي عليدوستي در شب عروسي اش و مثلاً تفاوت لباس پوشيدنش در خانه ي پدري يا خيابان و تفاوت سليقه ي او در انتخاب لباس هاي برق برقي و جواهرات درشت كه خواهرش با آن شخصيت متقاوت به تن مي كند را به عنوان يك نمونه ي كوچك قابل استناد در نظر بگيريد.)، نگاه موشكافانه به طبقه هاي اجتماعي يا لايه هاي مختلف جمعيتي و شكل و شمايل و آرايش اولين نمونه هاي م