📌داستانک. ها. ✒عاطفه حجازى

📌داستانک
@matikandastan
📃قُمری ها
✒عاطفه حجازى

برايش نوشتم:
"كليد را زير گلدانِ دم در گذاشته ام. لطفا هرچند روز يك بار به خانه سر بزن و به گلدان ها آب بده ... زود بر مى گردم ."
برايم نوشت:
"به گل ها آب دادم، به قمرى ها دانه."
برايش يك استيكر خنده گذاشتم و نوشتم:
"كدام قمرى ها؟"
هيچ نگفت.
بعد از دو هفته برگشتم. در را كه باز كردم، ديدم چند تا قمرى روى ميز نشسته اند.
چمدانم را به ديوار تكيه دادم و گفتم:
- شماها از كجا اومدين؟
بعد چشمم افتاد به پرده پنجره. روى پارچه پرده هيچ نقشى نبود؛ در حالى كه پيش از اين، طرح چند قمرى روى آن بود. چند قدم به عقب برگشتم كه تلفن زنگ زد. گفت:
- برگشتى؟ من رو ببخش. سرم خيلى شلوغ بود؛ نتونستم بيام به گل ها آب بدم.
نزديك يكى از گلدان ها ايستاده بودم، به خاكش دست زدم، خيس بود.
گفت:
- چرا چيزى نمى گى؟ ناراحت شدى؟
سرم را بلند كردم، قمرى ها رفته بودند اما روى پرده، مثل سابق نقش چند قمرى بود.
@matikandastan