📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
تابستان سال ۱۳۴۱ روزنامه کیهان به مناسبت افتتاح بیمارستانی در مشهد برای جذامیان از ابراهیم گلستان میخواهد که فیلمبرد
تابستان سال ۱۳۴۱ روزنامه کیهان به مناسبت افتتاح بیمارستانی در مشهد برای جذامیان از ابراهیم گلستان میخواهد که فیلمبرداری به آنجا بفرستد تا از جذامیها یک فیلم کوتاه خبری بسازد. وقتی گلستان فیلمهای فیلمبردار اعزامی را میبیند، تصمیم میگیرد که از زندگی جذامیها فیلمی مستند تهیه کند. گلستان این پیشنهاد را با دکتر راجی رییس هیات مدیره انجمن کمک به جذامیان در میان میگذارد و او هم موافقت میکند. هزینه ساخت این فیلم صد هزار تومان تخمین زده میشود که نیمی از آن توسط اعضای انجمن و نیم دیگر از طرف کارگاه گلستان به عنوان هدیه به جذامیها پرداخت میشود و نیز محل فیلمبرداری از بیمارستان مشهد به جذامخانه تبریز منتقل شده و فروغ پس از بازدید اول از جذامخانه در تابستان همان سال در زمستان ۴۱ فیلم «خانه سیاه است» را کلید میزند. «خانه سیاه است» فیلمنامه نداشت و تمام آن به جز دو پلان کار خود فروغ است. یکی پرواز چند کبوتر که گلستان نه ماه پیش از آنکه به فکر ساخت فیلمی درباره جذامیان بیفتد برای فیلم دیگری فیلمبرداری کرده بود و صحنه دیگر، تصویری از یک برکه و برگهای روی آن است که فروغ هنگام تدوین احساس کرد به آن نیاز دارد و گلستان آن را در قیطریه فیلمبرداری کرد. خانه سیاه است فیلمی مستند محسوب میشود گرچه چند صحنه از قبیل صحنه نمازگزاران در مسجد، صحنه کلاس و پلانی که مردی کنار دیوار روزها و ماهها را میشمارد، بازسازی شده است. متن توضیحی ابتدای فیلم و آنجا که درباره بیماری جذام توضیح داده میشود نوشته و صدای گلستان است و در قسمتهایی نیز فروغ جملاتی از متون مذهبی را انتخاب و با لحنی پراحساس میخواند. فیلم در بهمن ۴۱ در کانون فیلم نمایش داده شده و نقد و نظرهای فراوانی در مخالفت با آن گفته و چاپ میشود. ولی خانه سیاه است زمستان ۴۲ جایزه اول جشنواره فیلمهای کوتاه «اوبرهاوزن» را به عنوان بهترین فیلم مستند از آن خود میکند.
خانه سیاه است؟
روی تخته سیاه با گچ سفید نوشته شده است: «خانه سیاه است». تقابل از همین جا آغاز میشود. «خانه سیاه است» خبری اول فیلم در انتهای فیلم به یک «خانه سیاه است» پرسشی در ذهن مخاطب تبدیل میشود و حتی میتوان گفت فروغ در نهایت میخواهد به این نتیجه برسد که: «خانه سیاه نیست». یا اینکه: «جذامخانه سیاه نیست» و تا آنجا پیش برود که: «هر خانهیی میتواند سیاه باشد، اما نه لزوما جذامخانه». فروغ در این فیلم قصد به تصویر کشیدن زندگی جذامیان داشته است. یک زنگی تمام عیار با همه جزییات کاملا مشابه و منطبق با زندگی خودمان که حقیقتا موفق هم بوده است و دلیل او برای ارایه کردن فیلم در قالب یک مستند نیز همین میتواند باشد. البته به استثنای چندین صحنه که بازسازی شدهاند و حکم طرحهای شعرگونهیی را دارند که به انتقال پیام فیلم یاری میرسانند و روند استحاله موجود در فیلم را سرعت میبخشند. البته این سرعتبخشی در طول فیلم توسط عناصر دیگری نیز انجام گرفته است. از آن جمله میتوان به تقابل ریتم تند و آرام برخی از سکانسها، سبک خاص نورپردازی و نیز تقابل نماهای گزارشی و متن توضیحی همراه آن با صدای ابراهیم گلستان و نماهایی از برکه و برگهای خز
ان زده و متن شاعرانه همراه آن با صدای فروغ اشاره کرد. این پارادوکسها بیننده را دچار میکنند. بیننده وارد زندگی یک جذامی می شود از ابتدا تا انتها.شاهکار فروغ در این قسمت به تصویر کشیدن کودک یک جذامی است که در یک چرخ دستی نشسته و جذامی دیگری او را به پیش میراند. یعنی زندگی.در واقع میتوان گفت این مستندگونه حصار جذامخانه را میشکند و دیوار آن همه جوامع انسانی را در بر میگیرد. و به قول خود فروغ میشود نمونهیی از زندگی عمومی. جذامیانی به ظاهر سالم، افرادی مبتلا به جذام، بیهودگی، انزوا و شنبهها و یکشنبهها و فروردین وارد اردیبهشتهای مکرر «خانه سیاه است» تابلویی است از شعر «هدیه» فروغ. «جذامخانه سیاه نیست» چه بسا که سفیدتر از سفیدی تعریف شده جامعه بیرون باشد اما بیهوده زیستن، خوره و جذام انسانیت و نهایت تاریکی است.
من از نهایت شب حرف نمیزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم..
@absurdmindsmedia