_ اسبی رو که زمین میخوره رو دیدی خوان؟ … با توام، خوان، دیدی؟.. _ نه، دون میلکه …_ چی گفتی، خوان؟

_ اسبی رو که زمین میخوره رو دیدی خوان؟... با توام، خوان، دیدی؟

_ نه، دون میلکه.

_ چی گفتی ، خوان؟

_ نه، دون میلکه.

باید ببنینیش. باید اون وحشت و ترس زمین خوردن رو توی چشم های اون اسب ببینی... دیدی؟

_ نه، دون میلکه.

اون اسب ممکنه هیچوقت از جاش بلند نشه. خوان، میدونی اسبی که زمین میخوره و دیگه نمی تونه از جاش بلند شه، چیکار میکنه؟

_ نه، دون میلکه.

_ چی گفتی، خوان؟

_ نه دون میلکه.

اون اسب دیگه شیهه نمیکشه. نه اینکه دلش نخواد، خوان. شیهه نمیکشه چون میدونه با اولین شیهه ش، ترسه که به جون اسب های دیگه میوفته... تو این رو میدونستی، خوان؟

_نه، دون میلکه.

_این یه قانونه. هر اسبی از وقت دنیا اومدنش این قانون رو میدونه... تو زمین خوردی، خوان؟

_ نه، دون میلکه.

_ چی گفتی، خوان؟

_ نه، دون میلکه.

_ پس هنوز میتونی شیهه بکشی؟... میدونی اگه شیهه نکشی چی میشه، خوان؟

_ نه، دون میلکه.

_ باید خلاصت کرد، خوان. فقط برای اینکه اسب های دیگه نترسن... شیهه بکش، خوان. تا میتونی شیهه بکش.



رقص_مادیان_ها
اقتباس : محمد_چرم_شیر
از نمایشنامه یرما _ اثر لورکا