📢کاش در ایران هم از روی داستان‌ها فیلم ساخته شود

📢کاش در ایران هم از روی داستان‌ها فیلم ساخته شود
@matikandastan

محمد قائد: در مقدمه کتاب «بچه رزمری» آورده‌ام، رمان‌هایی که از روی آنها فیلم ساخته می‌شود، بعد از فیلم فراموش می‌شوند. حرف من اينجا ایجاز مخل بود، زيرا فقط در مورد «بچه رزمری» اين اتفاق نيفتاده است. بسیاری از فیلم‌های مشهور، رمان‌های فراموش‌شده‌ای هستند و فقط یک اسم از آن‌ها باقی مانده است. بسیاری از فیلم‌های هالیوود براساس داستان‌های کوتاهی ساخته شده‌اند که در مجله‌ای چاپ شده است. مانند «ماجراي نيمروز» يا «صلات ظهر» كه از رماني فراموش‌شده ساخته شده‌ است يا فیلم «صبحانه در تیفانی». اين سرنوشت قالب آثار نوشتنی است که وقتی به فیلم برگردانده می‌شوند، از يادها مي‌روند.
امیدوارم علمای سینما و منتقدین در ایران هم اين‌جور كاركردن را تشویق کنند تا از روی نوشته‌ای که قبلا چاپ شده است، فیلم بسازند تا بشود خیلی چیزها را اصلاح و بهتر کرد. به‌عنوان‌مثال، در مورد «بچه رزمري»، پايان فيلم به‌مراتب بهتر از کتاب است. در فیلم تقريبا از چشم‌های زرد، چنگال‌ها، شاخ و دُم شیطان در رمان، خبري نيست. همه‌چيز در ابهام مي‌ماند، واقعا نمی‌دانیم که آیا یک خانم باردار، به دلیل تغییرات شیمیایی در بدنش، دچار پارانویا و بدگماني شده يا راز ديگري در ميان است. اين را هم بگويم كه وقتی فیلم را تماشا می‌کنیم یاد دوران ریچارد نیکسون یا قضايايي مانند واترگیت می‌افتیم و آن جمله حکیمانه‌ای که آن‌روزها سر زبان‌ها افتاد كه «پارانوئیك‌بودن خیلی بد است اما پارانوئیك‌نبودن خیلی بدتر است.» يادم مي‌آيد از محمود دولت‌آبادی پرسیدم، چرا فیلم «خاک» را نپسندیدی؟ گفت، من از لمپن‌بازی خوشم نمی‌آید. حالا فکر می‌کنم در حاشیه اين حرف او، بتوانم این مسئله را بگویم که یک‌مقداري از آن لمپن‌بازی شاید به صنعت دوبله ما برمی‌گردد. در ايران همه شكايت دارند كه آن فيلم، نوشته من نبود! اما در مورد رمان «بچه رزمری»، وقتي نمونه چاپي آن را به کمپانی پارامونت رساندند، آن کمپانی رمان را خرید و من هيچ‌گاه نشنيدم كه لوين صحبتي كرده باشد كه اثر مرا بردند و خوردند و زدند داغون كردند. اما اينجا، اكثرا داستانِ هر كس را كه وقتی فيلم مي‌كنند، فغان و فریاد به هواست که اثر من را نفهمیدند و نابودش کردند. (منبع: روزنامه شرق)
@matikandastan