📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
واکنش احمد ابوالفتحی به کاندیدا شدنش در گرانترین جایزه ادبی: نامزدهای جایزهی جلال
واکنش احمد ابوالفتحی به کاندیدا شدنش در گران ترین جایزه ادبی: نامزدهای جایزهی جلال. پنج تا کتاب و پنج نویسنده. ردیف سوم: پلها. نوشتهی احمد عبدالفتحی! ولی من که عبدالفتحی نیستم. من ابوالفتحیام. نامِ پدر مرتضا. صادره از حوزهی یک شمیران. اولین حسی که بعد از خواندنِ این خبر میآید این است: چه مصیبتی شده این نامِ خانوادگیِ من! یکی مینویسد ابولفتحی. آن یکی عبدالفتحی. اصلن این اسم به دردِ نویسنده شدن میخورد؟ کمی برای فکر کردن به اهمیتِ اسم در مطرح شدنِ نامِ نویسنده دیر است. برای همین این فکر را کنار میگذارم. به این فکر میکنم که با این کاندیداتوری رمانم که یک سال است توی ارشاد گیر کرده و شاید همین مدت و بیشتر از این مدت را هم در کشوی ناشر بماند شاید زودتر منتشر شود. اقتضای سیاست نشر است دیگر. لابد خوانندهها کنجکاو خواهند شد رمانِ کسی را که مجموعه داستانش کاندیدای جایزهی فلان شده را بخوانند و حتمن ناشر به این نکته توجه خواهد کرد و حتمن... بعد این فکر به کلمهام میافتد که ای وای. حالا با حرف و سخنِ دوستانم چه کنم؟ یعنی حالا چه میگویند؟ یعنی میگویند این خودش را فروخته؟ به چقدر فروخته؟ تازه یادم میافتد که نگاه کنم ببینم خودم را به چقدر فروختهام! نگاه میکنم. صد و ده سکه. صد و ده سکه؟! بیخیال. یعنی میخواهند صد و ده سکه بدهند به کسی که نمیدانند نامِ خانوادگیاش چطور نوشته میشود؟ حالا چطور میتوانم نخندم. به این فکر میکنم که یکی میرود به کتابفروشی و میپرسد پلهای عبدالفتحی را دارید؟ و فروشنده میگوید: جان؟!