/معرفی کتاب.. 📒رمان: آزاده خانم و نویسنده‌اش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی. ✒نویسنده: رضا براهنی

@matikandastan /معرفی کتاب

📒رمان: آزاده خانم و نویسنده اش یا آشویتس خصوصی دکتر شریفی
✒نویسنده: رضا براهنی

دکتر اکبر که روانپزشک و نویسنده است از دکتر رضا که دکتر ادبیات و نویسنده است، قصه ای برای چاپ در یک جُنگ یا مجموعه خواسته است و او شروع به نوشتن می کند. درواقع چندبار شروع می کند و سپس ماجراها به موازات یکدیگر پیش می روند.
نجار سر به راه و منضبطی به نام بیب اوغلی در یک شب سرد زمستان پسر دایی چهارده ساله اش را با حالتی نزار و ترس خورده، پشت در خانه اش می یابد، بی آنکه بفهمد ماجرا از چه قرار بوده است. پسر دایی همانجا پناه می گیرد تا آنکه یک روز سر و کله تیمسار شادان در مغازه ی بیب اوغلی پیدا می شود و سراغ پسر دایی را از او میگیرد و معلوم می شود که او پیش از آنکه به دنبال دست ماموران شادان بیفتد از خانه گریخته است. آنان بیب اوغلی را زندانی می کنند. پنج سال بعد، که پسردایی شنیده است بیب اوغلی پس از آزادی از زندان دکانش را تخته کرده و با زنی که تازه گرفته به تهران آمده است، او را پیدا می کند و به خانه اش می رود و مدتها بعد زن او "آزاده خانم" را می بیند.
شریفی یا همان پسردایی سابق که حالا زن و دو پسر ده و دو ساله دارد، یک روز از جبهه نامه ای دریافت می کند که حاوی وصیت نامه جوانی به نام مجید شریفی است. این موضوع که در بدو امر اشتباهی عجیب به نظر می رسد کم کم با نامه های بعدی به صورت مسئله ای جدی مطرح می شود. شریفی به هر شکل ممکن این ماجرا را پیگیری می کند و حتی پس از وصول خبر شهادت مجید شریفی، شخصا به جبهه می رود تا جنازه اش را تحویل بگیرد اما به نتیجه ای نمی رسد.
بازگشت به گذشته معلوم می دارد که پسردایی مدتی بعد از آن دیدار در خانه ی بیب اوغلی در تهران، به استامبول می رود تا درسش را ادامه دهد و در ضمن، طی همین دوره با زنی یونانی ازدواج می کند. همانجاست که یک روز از آزاده خانم نامه ای به دستش می رسد و پرده از زندگی جهنمی اش بر می دارد. آزاده خانم برای او توضیح می دهد که چگونه بیب اوغلی تمام بلاهایی را که در زندان سرش آورده اند با شکنجه دادن او جبران می کند و در حال نابود کردن جسم و روح اوست. چندی بعد آزاده خانم با زدن رگهایش خودکشی می کند.
سالها بعد بیب اوغلی در آغوش شریفی و در خانه ی او می میرد، تا داستان به نوعی خاتمه یابد. سپس شریفی همه ی کتابها و نوارها و دست نوشته هایش را آتش می زند تا داستان دیگری به انتها برسد.
و سرانجام آخرین خاتمه ی داستان، از زبان شخص دیگری غیر از نویسنده نقل می شود که خبر از وجود پسری به نام مجید شریفی می دهد که حتی پدرش از وجود او مطلع نیست و در هنگام طلاق پدر و مادرش جنینی دو ماهه بوده که باید کورتاژ می شده ولی به میل مادر و بی اطلاع پدر سقط نشده است.

تهیه و تنظیم: امید پورعرب

@matikandastan
انجمن ماتیکان داستان