آخرین کتابی خواندم داستان‌های کوتاهی از جیمز جویس د ر دوبلینی‌ها بود که هفته گذشته درباره آن نوشتم

آخرین کتابی خواندم داستان های کوتاهی از جیمز جویس د ر دوبلینی ها بود که هفته گذشته درباره آن نوشتم. و قبل از آن بینایی ژوزه ساراماگو را خواندم -
بینایی کتابی است درباره دموکراسی - قصه - قصه سرکوب گران در شهری خفقان زده - مثل کتاب کوری - داستان در شهری لامکان در بی زمان می گذرد - قهرمان ها اسم ندارند و مثل کوری که دکتر - زن دکتر - دختر روسپی - پسر لوچ نام داشتند به نام مقامات - شهردار - رییس جمهور و... خوانده میشوند - و شهر و خیابانها اسم ندارد -
داستان از یک انتخابات شروع میشود که مردم در آن شرکت نمی کنند اما ناگهان به حوزه ها میایند اما رای ها همه سفید است! هییت حاکمه این را خرابکاری می داند و به تفتیش عقاید می پردازد و فکر می کند عده ای مردم را بر علیه حاکمیت تحریک کرده اند و مردم را در شهر زندانی کرده خود از بیرون نظاره می کنند اما مردم خود و شهر را کنترل می کنند و.،. هییت حاکمه شروع به جاسوسی می کند تا عواملی که فکر می کند رهبری مردم را به عهده دارند دستگیر کند - از نظر آنها زن چشم پزشک داستان کوری - که تنهای بینای شهر بود و گروهی را رهبری می کرد مقصر است و دست اخر او را می کشند و سگ داستان کوری صورت او را می لیسد و کشته می شود و مردم صدای زوزه های سگ های دیگر را می شنوند.