📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢رمان آمریکایی در ستایش تاریخ و اندیشه ایرانی. رمان «خلقت» (آفرینش) اثر گور ویدال
📢رمان آمریکایی در ستایش تاریخ و اندیشه ایرانی
@matikandastan
📜درباره رمان "خلقت"(آفرینش) اثر گور ویدال
یدالله رؤیایی: برای منِ ایرانی، انتشار رمانی از گور ویدال، نویسندهی آمریکایی، به یک حادثه و تصادف بیشتر شباهت دارد تا به شانس یا معجزه، نمیدانم، ولی همینقدر میدانم، که از دو سال پیش، اوّلینباری که این رمان تاریخی را کشف کردم و خواندم، هنوز در این حیرتم که چگونه نویسندهای خود را، و عمری از خود را، وقف جستوجو و دستچین حوادثی میکند که هرگز نمیتوانست تصوّر کند که روزی، امروز، کاریکاتوری از آنهمه تاریخ را در برابر خود، انگار به طعنه، میبیند.
◀داستان از زبان سیروس سپیتاما (سپیتمه، Spitama)، نوادهی زرتشت، که اکنون در ۷۵ سالگی است و دیگر نابینا شده است، تعریف میشود، و او دوست دوران کودکی و جوانی خشایارشاه است. سفیر امپراتوری پارس در آتن و بعدها، در هند، سفیر کنجکاو داریوش، تیزهوش و تشنهی کشف، و شناخت راز، سفیری که مرزهای تمدّن آن زمان را درمینوردد و زیر پا میگذارد.
گور ویدال از خلال روایتها و حرفهای اوست که ما را از سقراط و کنفوسیوس و زرتشت و بودا عبور میدهد، و در عین حال ما را در فضایی از برداشتهای تئولوژیک و حکمت الهی و بهعبارت دیگر الهیاتِ آن عصر میکشاند و در ارجحیت و تعالیِ تعالیم زرتشت توقفمان میدهد، مدیحهای برای راستگویی و در شنعت و زشتی دروغ…
◀زرتشت سرودهایش را از اهورامزدا مستقیم و بیواسطه میگیرد، و موعظههایش بر گروه مغها و روحانیان و خادمان معابد که هنوز الههشان را، الهههایی چون آناهیتا و میترا را، میپرستند، او را از شهری به شهری آواره میکند، و در هر شهر باز موعظههایش را از سر میگیرد و پیام خدای یگانه اهورامزدا را نوید میدهد و گروه الهههای معبود مغان را میراند، مثل دروغ را که میراند، مثل کژی را و مثل تمام مظاهر اهریمن که جوهر بدی است و دروغ را در برابر حقیقت خدا حمایت میکند.
◀تصویری که گور ویدال از تمدن باستانی ما و از روحانیت مترقیِ زرتشتی ما در خیال خود میسازد و میخواهد در شکل یک رمان تاریخی ارائه دهد، چنان نیست که در ملالِ گفتوگوهای چند پرسوناژ پرگو و رودهدراز به آن برسیم، پرگوییهایی که معمولاً در اینگونه رمانها، و گاه اصلاً در رمان، دیده میشود. او همانطور که از دربار شاهنشاه هخامنشی و روابط شخصیتهای گونهگون آن حرف میزند، رقابتها و دشمنیها، روابط حساس و ظریف، که نویسنده را گاه از موی باریک میان توفیق و شکست عبور میدهد، از دنیای خواجگان و حَرَمها، از فراست و شخصیت زنان مشهورِ تاریخ باستانی ایران، از رکسانا، آتوسا و… که نخهای سیاست امپراتوری را از پشت پرده تکان میدهند با هوشهایی سازنده و با حسادتهایی خطرناک، ما را بهتدریج به تربیت روحی و ساختمان اخلاقی قهرمان خود، سیروس سپیتاما (سپیتمه)، راوی قصه، نیز آشنا میکند، به کاراکترها و خصیصههای عجیب و گاه فراتر از معمولِ او، به تضادها و دوگانگیهایی، به اصلهای همگون و ناهمگونی که در اوست، و در واقع کمکی به کمالِ او و انعطاف و کاربرد هوشِ اوست، که هم او را در شبکهی پیچیدهی رفتارهای درباریش نجات میدهد و هم در انجام مأموریت روحانیای که بهعنوان فرزند کوچک زرتشت دارد، و بهعنوان حامل و شنوندهی تصادفیِ آخرین حرفهای زرتشت در وقت مرگ، بههنگام هفتسالگی، وقتیکه در زیر نیمکتی در معبد، از نگاه تورانیان مهاجم پنهان میماند و ناظر قتل پدربزرگ خود به دست یک سرباز تورانی است، همه میگریزند و قتل عام میشوند، تنها زرتشت است که در جذبهی اهورایی است و سرود از خدای خود میگیرد و بازخوانی میکند همچنان بر جای میماند و آخرین موعظهاش را در زیر ضربههای تبر سرباز تورانی بر لب میراند. (منبع: شبکه آفتاب)
@matikandastan