📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
سعید بردستانی: بادهای مخالف زنها بر «باد زنها را میبرد» اثر حسن محمودی
سعید بردستاني: بادهای مخالف زنها@dastanirani
یادداشتی بر "باد زنها را میبرد" اثر حسن محمودی
"باد زنها را میبرد" تازه ترین مجموعه داستان حسن محمودی از نویسندگان نسل چهارم است. مجموعهای مشتمل بر پانزده داستان کوتاه که بسیاری از آنها در مجموعههای پیشین آمدهاند. از این بابت مجموعه، حکم برگزیده داستانها را دارد. به طور کلی میتوان داستانهای مجموعه را به دو دسته عمده تقسیم کرد:
دسته اول داستانهایی که رویکردی رئالیستی و شکلی داستانی دارند. داستانهایی مانند "بوی خوش زن"، "باد زنها را میبرد"، "قازولایی" و... . این داستانها قرابت زیادی با زندگی مخاطب دارند و به راحتی اینهمانی او را برمیانگیزند. حتا اگر خرق عادتی مانند «باد بردن یک زن» در افتتاحیه یک داستان آمده باشد. از طرف دیگر اغلب سیر خطی دارند و درک واقعیت داستانی را به تاخیر نمیاندازند. از این جهت داستانهای آسان خوانی هستند و تبدیل به آینهای از روابط و مناسبات زندگی انسان شهر نشین معاصر میشوند. به نظر میرسد باورپذیری و پذیرش این داستانها برای خواننده امروز کار دشواری نباشد. نویسنده در نیل به این مهم از دو فاکتور اساسی به طرز بهینهای بهره جسته. اول زبان؛ زبان این داستانها زبانی است برآمده از بطن زبان روزمره که تلاش میکند به طرز موثری در خدمت داستان قرار گیرد. نزدیک شدن به این زبان همواره یک چالش جدی برای داستان بوده است. تا جایی که همین زبان در دست یک نویسنده ناشی میتوانسته منجر به فاجعه شود. اما زبانی که در اینجا میبینیم صاحب لحن و تشخصی نسبی است و با چیدمان کلمات مناسب به حضیض کلامی نمیافتد. دوم جزییات؛ پرداختن به جزییات دومین فاکتور راهبردی است. در این داستانها جزییات نقش برجسته و بارزی دارند، تا جایی که نویسنده حتا به کوچک ترین جزییات پیرامون آدمها اشاره میکند و آنها را در تار و پود روایتش میتند. برای نمونه در داستان "بوی خوش زن" که شرح باظرافت و دقیق گرفتاریهای روزانه یک شخص پایتخت نشین است، به نام بانک و نوع حساب هم اشاره میشود. یا «انگار از او بیشتر عجله دارم تا صد و پانزده جفت کفش زنانه را برای مشتریاش بخرد.» ص175 در داستان "باد زنها را میبرد" به جز جزییات، برخی ظرایف روابط زن و شوهرها حتا گاه به شکلی زیرپوستی نمایش داده شده است، مانند: مسایل شبانه یا تمایل زنهای معاصر به مال اندوزی یا به هم زدن آرامش وقتی تازه به آن رسیدهاند.
دسته دوم اما داستانهایی هستند که رویکردی سوررئالیستی و شکلی افسانهای دارند. داستانهایی مانند "حکایت ماریا و مرد غریبه"، "افسانه"، "حکایت ناتمام بز و درخت آسوریک" و... . این دسته ریتمی پر شتاب، و پیرنگی پیچیده و پرماجرا دارند و جزییات در آنها نقشی ندارد. از این حیث آنها به قصه نزدیک میشوند. اما این قصهها به سنتهای قصه گویی وفادار نمیمانند و هنجارهای روایت را میشکنند. اغلب این داستانها از یک سو با فرمی تودرتو یادآور سنتهای هزار و یک شبی هستند و از سوی دیگر مرزهای این تودرتویی را میشکنند و آدمهایی از دو جهان متفاوت با هم مراوده و نشست و برخاست میکنند. مانند خورخه، شهرزاد و لیدا (دختر راوی).
به نظر میرسد نویسنده در نوشتن داستانهای دسته اول موفقتر عمل کرده و احتمالا مخاطب را بیشتر با خود همراه میکند. برای مثال داستان "باد زنها را میبرد" که یکی از بهترین داستانهای مجموعه است، تصویر بسیار دردناکی از تنهایی یک مرد/پدر حتا در میان خانوادهاش پرداخته که از آن یک تراژدی کوچک معاصر ساخته. با آن که بیشترین بار زندگی بر دوش پدر خانواده است، اما در نهایت محروم ترین و غریبه ترین فرد خانواده اوست. مرد که انگار ناخودآگاه زندگیاش را از قبل پیش بینی کرده، سعی میکند با چنگ و دندان آپارتمان 45 متری و انباریاش را به عنوان اتاق امن حفظ کند. گویا همه سهم او از زندگی یک انباری کوچک در گوشه آپارتمان است که باید باقی عمرش را آن جا در میان قفسه کتابهایش سپری کند. «رفتم توی اتاق کارم. در را روی خودم بستم. هر چه چشم زدم، سیما برای خوردن چای صدایم نزد. سمانه و سیما موقع خواب به من شب به خیر نگفتند. برعکس شبهای قبل، سیما رفت توی اتاق خواب بچهها. هر چه چشم به راه ماندم و روی تخت دو نفرهمان غلت زدم، سیما از اتاق خواب بچهها بیرون نیامد.» همین طور در داستان "قازولایی" روایت و زبانی زنده و پویا بار پیرنگ نسبتا پیچیده و پرماجرای داستان را حمل میکنند. رخدادها و پیشینه شخصیتها به طرز هنرمندانهای در جای جای پیرنگ تعبیه شده و هر کدام از شخصیتهای جاندار داستان هدفی دارند و چیزی میخواهند. در نهایت برخورد و تقابل آنها به مدد دیالوگهای موجز و پخته لحظات دراماتیک درخشانی را میسازد.
در نهایت گرچه زنها در داستانها حضور پررنگی دارند و بادها همواره بر آنها مخالف میوزند، اما این بادها برای مردها هم چندان موافق ن