«داستان‌های بادآورده».. داستان کوتاه «آسانسور» نوشته «اسلاومیر مروژک» نویسنده لهستانی

" داستان های بادآورده "

داستان کوتاه «آسانسور» نوشته « اسلاومیر مروژک » نویسنده لهستانی
زمان لازم برای مطالعه : سه دقیقه

« آسانسور »

مدیرعامل ما را فرا خواند و گفت:
-شما ار برای کار مهمی اینجا جمع کرده ام. باید در ساختمان مان آسانسور کار بگذاریم.
ما ابتدا شگفت زده شدیم، چون، بین خودمان باشد، ساختمان ما یک طبقه بیشتر نداشت.
مدیرعامل گفت:
-مدرنیزاسیون اجتناب ناپذیر است. نمی شود از آن طفره رفت. برای همین هم شما را دعوت کردم تا با هم فکر کنیم که چطور می شود. این وظیفه را به انجام رساند.
بحث کردیم و بحث کردیم تا بالاخره به این نتیجه رسیدیم که فقط یک راه وجود دارد:ورودی آسانسور را در زیرزمین تعبیه کنیم و خروجی آن را در پشت بام. البته در این حالت برای رسیدن به ورودی و خروجی ها باید از تعداد قابل توجهی پله بالا و پایین می رفتیم، ولی راه دیگری وجود نداشت.
کارگران آمدند و آسانسور را طبق طرح ما کار گذاشتند. دو آسانسور چی هم استخدام شدند:یکی داخل آسانسور بالا و پایین می رفت و دیگری در طبقه همکف مراقب بود که همه هنگام ورود از پلکان به زیرزمین بروند، با آسانسور راهی پشت بام شوند و از آنجا با پلکان به طبقه همکف بیایند. هنگام خروج از ساختمان نیز باید پله های پشت بام را می پیمودیم تا با آسانسور به زیرزمین برویم و بعد با پله به طبقه همکف بیاییم و از ساختمان خارج شویم. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت تا آنکه دستور رسید به منظور صرفه جویی، فقط بالا رفتن با آسانسور مجاز است و برای پایین آمدن باید از پلکان استفاده کرد. این دستور قدری مشکل ایجاد کرد، چرا که حالا برای خروج از ساختمان ، نه تنها مانند گذشته تا پشت بام بالا می رفتیم ، بلکه پس از آن باید پای پیاده به زیرزمین می رفتیم و بعد ، مثل همیشه، از زیرزمین به طبقه همکف می آمدیم و خارج می شدیم.
ولی ظاهرا حتی در این حالت نیز از آسانسور زیاده از حد استفاده می شد. مسلما هیچ کس حق ندارد با بی مبالاتی باعث آسیب رسیدن به اموال عمومی شود. از این رو دستور جدیدی در تکمیل دستور قبلی صادر شد:استفاده از آسانسور فقط برای روسا، خانمهای باردار، و معلولان جسمی مجاز است.
بدی اوضاع فقط در این بود که در آن دوره، هیچ یک از خانمهای کارمند در رده بندی مندرج در دستور قرار نمی گرفتند. معلولی هم در ساختمان نداشتیم. نتیجه آن شد که فقط مدیر عامل با آسانسور بالا و پایین می رفت.
وقتی بالاخره آسانسور به کلی از کار افتاد همه نفس راحتی کشیدیم. فقط یک ناراحتی باقی مانده است :قاعده ی ورود و خروج همان است که بود. به هیچ شکل نمی توانیم از آن چشم بپوشیم. غرورمان اجازه نمی دهد.