بریده‌ای از یک: ….. مرد شکل و شمایل توده ای‌ها را داشت. شیک پوش بود و اهل مطالعه

بریده ای از يك #داستان:

... مرد شکل و شمایل توده ای ها را داشت.شیک پوش بود و اهل مطالعه. با زنش که مقایسه اش می کردی زمین تا آسمان توفیر داشت.زن ساده می پوشید و آرایش نمی کرد حتی و همیشه با کفش های تخت کتانی شوهرش را همراهی می کرد.هر کدام دنیای خاص خودشان را داشتند و در راه رسیدن به اهداف و آرزو هایشان دست و پنجه نرم می کردند. از نزدیک نمی شناختمشان.اما حکایت شان زبانزدهمه بود. در ظاهر زندگی آرامی داشتند .عصرها دست در دست هم برای هوا خوری از خانه می زدند بیرون.زنهای همسایه تا کوچه را بپیچند با نگاهی حسرت بار آن دو را بدرقه می کردند. تصمیم داشتم زندگی آن دو را بنویسم.اما چگونه ؟نمی دانستم. بایستی به خیلی چیزها متوسل می شدم.سکه ای از جیبم در آوردم.باید شیر یا خط می انداختم تا بدانم از کدام یکی شروع کنم خوب است.شیر را زن گرفتم و خط را مرد.سکه را بالا انداخته و در حین سقوط قاپیدم و روی دستم گذاشتم .سکه شیر بود.تصمیم ام را گرفتم باید پای صحبت زن می نشستم و سپس مرد. دست به کار شدم. باید موقعی سراغشان را می گرفتم که هر دو خانه بودند و بهترین وقت عصر بود...

#فریبا_چلبی_یانی
94/12/12
از #عزيزان_همراه
#گردون_هنر
@gardoonehonar