مادرم «منتظر» فرزند بود. ☞

مادرم «منتظر» فرزند بود. برخلاف دیگران از کلمه‌ی باردار استفاده نمی‌کردم؛ باردار کلمه‌ی سرراست، برجسته و آویزانی بود، فکرش هم پشت آدم را خم می‌کرد، در حالی که منتظر، سگی را به ذهن می‌آورد که گوش‌هایش را سیخ کرده و با چالاکی و انتظارِ توأم با شادمانی به صدای قدم‌هایی که نزدیک می‌شوند گوش می‌دهد.



☞ @vagoyeha