درباره بادیگارد و ابراهیم حاتمی کیا.. قهرمان سازی با فوران شعارهای گل درشت و مقداری خاله بازی!!

درباره بادیگارد و ابراهیم حاتمی کیا

قهرمان سازی با فَوَران شعارهای گل درشت و مقداری خاله بازی !!

از خاله بازی¬های فیلم (درگیری حیدر با دو غلتشن در پارک که یادِ راکی را زنده می¬کند، صحنه¬های پینت بال، تعقیب و گریز تیم سه نفره حیدر در پارک روبروی خانه مهندس میثم ، تیمار کردن حیدر توسط همسر و دخترانش زیر نور موضعی که شمایلی مسیح گونه در تابلوهای نقاشی کلاسیک دارد و ...) و شعارهای گل درشت و مشمئز کننده اش که بگذریم؛ مهمترین خصوصیت اکثر فیلمهای حاتمی کیا قهرمان سازی¬ست که جای خالی¬اش در سینمای ما روز به روز بیشتر احساس می¬شود. حیدر، حاج کاظمی¬ست که پخته شده، هیجانش فرو نشسته، آرمانهایش عوض شده (حتی اگر خودش هم قبول نکند)، حاج کاظمی که برای نجات جانبازی که برای نظام فداکاری کرده از کلِ نظام طلبکار است، الان و در قالب حیدر به قدرت واقع بینی و تفکیک پذیری رسیده، به همه چیز شک نکرده ولی از سیاسیون بیزار است، با اعتقاد از کیانِ نظام دفاع می-کند ولی برایش مثل روز روشن است که در بالاترین رده¬ها افراد منفعت طلب در حال تغییر مسیر آرمانی¬ی هستند که او و هم مسکلانش در گذشته متصور بوده¬اند؛ پختگی¬اش هم که با نا امیدی و سرخوردگی همراه است سبب شده که بداند دیگر مثل حاج کاظم نمی¬تواند یک تنه برای حل مشکلات قیام کند، دلیلش هم فقط اقتضای زمانه نیست، حیدر متحدی برای خود نمی¬بیند، متحدان قدیمی¬اش یا از دنیا رفته¬اند، یا به همه چیز شک کرده¬اند و یا به بهانه خدمت کردن به نظام در جایی مشغول منفعت طلبی های شخصی هستند. خودش هم انگار بارها به مرز شک کردن رسیده ولی نتوانسته و یا نخواسته که همه آرمانهایش را از دست رفته ببیند؛ الان کلاه خودش را سفت چسبیده و فقط به فکر خودش است. آثار ترسیدن از روزی که شکش به یقین تبدیل شود در رفتارش کاملا مشهود است. یکی از علائم این ترس انتظارش برای بازنشستگی¬ست که مهمترین دغدغه این روزهایش شده، از نشانه¬هایی که شکش را روز به روز بیشتر می¬کند خسته شده و نمی-خواهد دیگر با آنها روبرو شود، برای فرار از سیاسی بازی¬ها وارد صف جدید مبارزه که همان جبهه علم است، شده ؛ نه با اعتقادِ راسخ به این جبهه جدید، که اگر اینطور بود پس از کج خُلقی های مهندس و زمین خوردن با موتور او را رها نمی¬کرد ؛ و اگر مجدد به محافظت از مهندس رو¬ می¬آوَرَد فقط برای احساس دِینی-ست که به پدر او می¬کند که اتفاقا خیلی هم احساسی و شخصی است نه اعتقادی. در نهایت همین احساسِ او که ریشه در قضا و قدر و نمایشِ دستِ خداوند برای جدا کردن خوب و بد دارد، حیدر را به آرزوی دیرینه¬اش می¬رساند و جاودانه¬اش می¬کند.
ایدئولوژی حاتمی کیا در این فیلم تفکیک کلیات از جزئیات برای انگ زدایی از کلیات است، ولی به فراهم آمدن بستری که اجازه رشد این جزئیات را داده نمی¬پردازد. مهره¬های منفعت طلب که کم هم نیستند را گرگانی در لباس میش و در پی عوض کردن مسیر نظام نشان می دهد که خدشه¬ای به اصل نظام وارد نشود. حاتمی کیا حیدر را نمی کشد که هرچه تا کنون رِشته را پنبه کند، حیدر را به شهادت می¬رساند و به این وسیله او را جاودانه می¬کند. در کلام ساده برآورده شدن این آرزو را به مثابه جایزه¬ای به حیدر قلمداد می¬کند که در این سالها با شَکَش جنگیده و تسلیم آن نشده و به این ترتیب به ایدئولوژی¬اش رنگ حقانیت می¬زند ؛ هر چند در نگاه اول کشتن و نابود شدن به نظر بیاید.