سوکورو به این فکر کرد که شاید تقدیر من این است که همیشه تنها باشم

سوکورو به این فکر کرد که شاید تقدیر من این است که همیشه تنها باشم. انسان ها به زندگی اش می آمدند و همیشه او را ترک می کردند. آن ها می آمدند، به دنبال چیزی بودند، اما یا آن را پیدا نمی کردند و یا از چیزی که پیدا می کردند، راضی نبودند و او را ترک می کردند. یک روز بی خبر، بدون هیچ توضیح و کلمه ای ناپدید می شدند. انگار تبری بندهای میان شان را در سکوت تکه تکه کرده بود، بندهایی که داخل آن هنوز خون گرمی در جریان بود، به همراه نبضی بی صدا.


✔️| #سوکوروتازاکی_بیرنگ_وسالهای_زیارتش | #هاروکی_موراکامی |

@gaanjeh ☕️📖