در پاریس سالهای ۱۹۲۰، روزنامه‌ای بود با نام «لانترانسیژان» که به درج گزارش‌های تحقیقاتی و سرمقاله‌های تند و گزنده مشهور بود

در پاریس سالهای 1920، روزنامه‌ای بود با نام «لانترانسیژان» که به درج گزارش‌های تحقیقاتی و سرمقاله‌های تند و گزنده مشهور بود. یک‌بار پرسش عجیبی را مطرح کرد و از مشاهیر و نامداران پاریس خواست تا به آن پاسخ دهند و برای روزنامه بفرستند. سوال این‌گونه بود:

«یکی از دانشمندان آمریکایی اعلام کرده که جهان به پایان می‌رسد یا دست‌کم بخش عظیمی از کره‌ی زمین منهدم می‌شود، که در نتیجه، مرگ، سرنوشت محتوم میلیون‌ها انسان خواهد بود. چنانچه این پیش‌بینی متحقق شود، به نظر شما واکنش مردم به این خبر، از لحظه‌ای که خبر فوق را می‌شنوند تا زمانی که مصیبت اتفاق بیفتد، چه خواهد بود؟ و اگر شما در چنین موقعیتی قرار بگیرید، در آخرین ساعات زندگی چه خواهید کرد؟»

پاسخ‌های متفاوتی برای این پرسش به دفتر مجله ارسال شد. مثلاً «هانری بوردو» نویسنده‌ی نام‌آشنای آن دوران نوشته بود که این خبر سیل جمعیت را یا به سوی کلیساها سوق می‌دهد، یا به نزدیک‌ترین اتاق خواب! گرچه خودش هیچکدام از این دو را انتخاب نمی‌کند و بر فراز کوه‌های آلپ می‌رود و در کنار گل‌های وحشی آخرین لحظات عمرش را سپری می‌کند.
خانم «برته بووی» بازیگر تئاتر مشهور آن زمانِ پاریس، برای خوانندگان نوشته بود که احتمالاً مردها با اطمینان از اینکه در چنان شرایطی اعمال‌شان عواقب دراز مدتی در بر ندارد، شرم و حیا را کنار خواهند زد و هر آتشی که دلشان بخواهد می‌سوزانند!
یکی نوشته بوده که مردم در لحظات آخر عمرشان، وقت را برای دعا و توبه تلف نخواهند کرد و به جای آن صرف عیش و نوش خواهند کرد. اما هیچکدام از پاسخ‌ها به جذابی پاسخ نویسنده‌ی مشهور آن زمان و نیز حال حاضر نبود. «مارسل پروست» نویسنده‌ی رمان عظیم «در جستجوی زمان از دست رفته»، برای روزنامه نوشته بود:

«به عقیده‌ی من، اگر قرار باشد آن‌گونه که شما پیش‌بینی کرده‌اید بمیریم، زندگی به ناگاه در نظرمان فوق‌العاده عالی جلوه خواهد کرد. فقط در نظر بگیرید زندگی چه بسیار برنامه‌ها، سفرها، روابط عاشقانه، پژوهش‌ها را از ما دریغ می‌دارد، که به سبب تنبلی و اعتمادمان به آینده، آنها را نمی‌بینیم و به تعویق می‌اندازیم.
حال اگر خطر این تهدید برای همیشه رفع شود، زندگی بار دیگر چه زیبا می‌نماید! آه! اگر این فاجعه این‌بار رخ ندهد، بازدید از موزه لوور را به تعویق نمی‌اندازیم، خودمان را در پای مادمازل ایکس نمی‌اندازیم و سفری به هند خواهیم کرد.
اگر فاجعه رخ ندهد، هیچ‌یک از کارهای فوق را انجام نمی‌دهیم. چون بار دیگر خودمان را در مسیر زندگی سابق‌مان می‌یابیم. ما به حوادثی از این دست نیاز نداریم که از امروز عاشق زندگی شویم. کافی است که بیاندیشیم که ما انسانیم و چه بسا دست اجل همین امشب ما را برباید.»

از کتاب «پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند» نوشته‌ی «آلن دو باتن»