📢خاطره دیدار با مترجم اولیس. فهیمیان: خانه کتاب تولد هفتاد سالگی عبدالله کوثری را جشن گرفته بود

📢خاطره دیدار با مترجمِ اولیس
@matikandastan

فرزانه فهیمیان: خانه کتاب تولد هفتاد سالگی عبدالله کوثری را جشن گرفته بود. توی مراسم آقای منوچهر بدیعی را دیدم اما نخواستم مزاحمشان شوم. بعد که زدم بیرون از یک دکه شماره ٢٧ کرگدن را خریدم. وقتی که برگشتم دیدم آقای بدیعی و کریمی از کنارم گذشتند. خیلی دوست داشتم بروم و سلامی کنم اما گفتم بهتر است خسته شان نکنم. اما دیگر از جایی نتوانستم. سلامشان کردم. گفتند فقط همین! بعد گفتند یک خرده با ما بیا. جالب بود؛ معلوم شد دارند می روند کتابفروشی نیلوفر و من هم دقیقاً داشتم می رفتم آنجا. خیلی خیلی لذت بخش بود همراهی ایشان. پرسیدند کدام ترجمه شان را خوانده ام. گفتم چهره مرد هنرمند در جوانی. بعد یادم آمد بازار خودفروشی را راهنمایی بودم که خواندم. گفتند پس من ژلوزی را وقتی رسیدیم نیلوفر بهت هدیه می دهم. و حرفشان خیلی قشنگ بود که چطور می شود یک نفر خودش کتاب را بخرد و بعد برایش بنویسی تقدیم به آن طرف و از این حرفها. بعد هم که حرف ماه الماس پیش آمد که گفتند آن را هم بهت هدیه می دهم. وقتی رسیدیم کتابفروشی هر دو کتاب رو بهم هدیه دادند و البته فقط برای ژلوزی چند خط برایم نوشتند. کلی هم در مورد برندگان ادبی نوبل صحبت کردند و ما با با تمام وجودمان لذت می بردیم. از ایشان این عکس را هم گرفتم. بین حرفهاشان هم یادشان افتاد باید این شماره کرگدن را بگیرند. چون مطلبی از آقای موحد توی این شماره هست. گفتم مجله مرا بردارید. گفتند تا من بهت هدیه دادم، شما هم باید همان لحظه چیزی به من بدهید؟ گفتند شما دفعه بعد به من هدیه بدهید. البته مجله را برایشان بردند و از صفحه موردنظر کپی گرفتند. اینها را گفتم که بگویم آقای بدیعی خیلی خیلی باشخصیت و بزرگوار و انسان هستند. امیدوارم تا زنده اند همیشه سلامت باشند!
@matikandastan