سلام. پیش ازاین هم ازاقای حسینی داستان خوانده بودم

سلام. پیش ازاین هم ازاقای حسینی داستان خوانده بودم. تا جایی که شنیده ام فضای پادگان و یا آسایش گاه، فضای نرم و نازکی نیست و ارشد معمولن برای بیدارباش، نرمشی به کارنمی برد و هرچه هست خشونت کلامی و حرکتی است که این خشونت را نمی بینیم که هیچ، ارشد می گوید:" خدایی یه نیگا بنداز جزتو کسی هست؟!" طبق شنیده هام، فضای حمام و موقعیت آب سرد و گرم و فحش هایی که به هم می دهند، می تواند واقعی باشد. داستان بلند و خسته کننده است. روایتی یک نواخت. خشک و خشن که هیچ گونه لطافتی در آن دیده نمی شود. حتا در داستان های جنگ هم می شود کمی طنز داخل داستان آورد. در این جا نویسنده خواسته از فضای جمع شدنِ چند نفرکه یکی روی افتابه ضرب می گیرد و دیگری به شکل آغاسی دستمالی تکان می دهد، روحیه ای به داستان بدهد که چندان دلچسب نیست. نمی دانم شاید این نوع فضاها چون بیش ازحد مردانه است، ارتباط چندانی برقرارنکردم. اما خوانده بودم داستان هایی که فضای مردانه داشته و بسیارهم خوب بوده. فضای داستان های احمد غلامی اغلب جنگ و خشونت است اما در همان خشونت هم نرمشی خاص به کاررفته که در این جا ندیدم. و اما داستان دوم که هیچ به دلم ننشت. با عرض معذرت.