🔔عادتهای نویسنده موفق. دونالد ام موری.. ◀عادت آسان گرفتن:

🔔عادتهای نويسنده موفق
دونالد ام موری

◀عادت آسان گرفتن:
من در ميان جمعی از نويسندگان زندگی می‌كنم و از دست غرولندها و ناليدن‌هايشان راجع به اينكه نوشتن چقدر سخت است به ستوه آمده‌ام. با خودم فكر می‌كنم اگر آنها واقعا راجع به نوشتن اينطور فكر می‌كنند چرا دنبال كار خوشايندتری نمی‌روند؟
حقيقت اين است كه من مجبورم بنويسم، نيازمند نوشتنم و صد البته، به آن عشق می‌ورزم. در سالهای اخير سخت تلاش كرده‌ام تا نوشتن را به كاری راحت تبديل كنم. درباره شرايطی كه نوشتن را آسان می‌كند فكر كرده‌ام- لپتاپ كوچكی كه نزديك صندلی‌ام در اتاق نشيمن قرار داده‌ام و در سفرها همراهم می‌برم، موسيقی‌هايی كه به تمركزم كمك می‌كنند، جمعی از دوستان نويسنده و خواننده‌های پر و پا قرصم كه بهشان زنگ می‌زنم (مواقعی كه نياز به انگيزه دارم، مشورت يا حمايت می‌خواهم يا شنوندهای لازم دارم كه پيشنويس اوليه‌ام را برايش بخوانم).
خيلی زود شروع می‌كنم، زمانی كه به اندازه كافی با مهلت نهايی فاصله دارم و هنگامی كه نوشتنم نمی‌آيد، كمی از آن فاصله می‌گيرم، بارها و بارها برمی‌گردم تا زمانی كه نوشتنم روان شود. برخلاف اظهار نظر مدرس‌هايی كه می‌گويند: «سخت نوشتن باعث راحت خواندن می‌شود». برای من راحت نوشتن است كه راحت خواندن را درپی دارد.

◀عادت شتاب گرفتن:
در يك روز خوب، پسربچه‌ای هستم كه بالای تپه‌ای روی دوچرخه‌اش نشسته، پاهايش را با فاصله از پدال نگه داشته، با سرعت به سمت پايين تپه می‌آيد و خارج از كنترل است. اين روشی است كه دوست دارم بنويسم، با چنان شتابی كه سرعت تايپم در مقايسه با آن كند است، صرف و نحو جملاتم به هم می‌ريزد و وضعيت املايم از اين دو تا هم بدتر می‌شود. می‌خواهم چيزهايی را كه نمی‌دانم چيست به روشی كه تاكنون ننوشته‌ام بنويسم.
می‌خواهم طوری بنويسم كه شتابم باعث تصادف بين شهود و زبان شود و نوشته‌ای خوب را پديد بياورد؛ نوشته‌ای كه مرا به سمت مفهوم هدايت می‌كند و من را واميدارد به اعماق جديدی در تجربه دست پيدا كنم.
(منبع: داستان همشهری؛ شهریور 89)


@matikandastan