📢برهوت متورم سنت و کمال گرایی زنانه

📢برهوت متورم سنت و کمال گرایی زنانه
@matikandastan

درباره مجموعه داستان "همه چیز مثل اول است" نوشته اعظم عظیمی


عباس پوراحمدی: این مجموعه داستان، از ٩ داستان تشکیل شده است که موضوع و تم یکسانی دارند و توسط انتشارات شهرستان ادب در بهار ۱٣٩۵ منتشر شده است. هر چه به پایان کتاب نزدیک می شویم داستان ها کوتاه تر می شوند و زبان داستان ها روانتر می شود اگر چه از داستان بودن آنها کاسته می شود.

بیشتر داستان ها راوی اول شخص دارند و داستان زنانی را روایت می کنند که دلبسته سنت تاریخی جامعه خویشند. مذهبی اند و به درو از طییعت زنانه و غریزه و مهر و عاطفه غریزی خود، هوس ها و شادی های کوچک را پاسخ نیاز خویش نمی یابند و گاه آن را تحقیر می کنند. سرگشته و حیرانند و در جستجوی معنایی برای خود در سنت فکری و تاریخی خود دست و پا می زنند ولی راهی به رهایی نمی یابند.

این زنان، مردان معمولی جامعه خود را به هیچ می انگارند و از ایجاد رابطه با آنان ناتوانند و انسان هایی درک ناشدنی جلوه می کنند. زنانی که از خوشی زیاد می ترسند زیرا در آن ارزش و تداومی نمی بینند (ص ۱٨) . از زن بودن خود خسته و ناگزیرند زیرا زن بودن باری برای آنان است که مثل یک قوز باید با خود به همه جا حملش کنند (ص ٣۱).

زنانی که زمانی پی به زنانگی خویش می برند که زمان گذشته و چیزی از آن باقی نمانده است (ص ٣۴) و به مردان چنان بی اعتمادند که فقط وقتی آنان را باور می کنند که کنارشان پای سفره عقد نشسته باشند (ص ٣۴) و نصایح حکیمانه مادران شان را که می گویند هیچکس برای زن شوهر نمی شود را درک نمی کنند (ص ٣٨) و دیدشان درباره مردان این است که مردان زنان را برای خاطر خود زنان نمی خواهند (ص ٣۱). زنانی که از مهر پدری محروم شده اند و در تصور و خیالات خود او را چنان کامل و پر محبت می بینند که جای خالی تمام نیازها و تهی بودگی آنان را پر می کتد.

برخی از داستان ها چنان تحت تاثیر فلسفه و عرفان اسلامی هستند که داستان بودن خود را فراموش می کنند و به بیانیه خوانی و ارائه جهان بینی شبیه تر می شوند.
اغلب داستان ها بدون قصه و ماجرا هستند و شخصیت های درونگرا ، خسته و مغموم آنها که نمی دانند که هستند، فضای داستان ها را ملول و خسته کننده می کنند.

داستان ها سخت خوان، بی قصه ، با زمان بندی پراکنده و سردرگم، آستانه و پایانه ضعیف و مبهم که تحت تاثیر غبارآلودگی شخصیت های ناتمام و درونگرای داستان ها، کشف و لذتی به خواننده نمی دهند.

شاید بتوان داستان ثریا را از بقیه داستان ها بهتر دانست. ثریا ماجرای دختری دانشجوی عمران است با پدری معمار که در ماتم پدربزرگ از دست رفته خود تعادل زندگیش را ازدست داده و ناتوان از سوگواری و رهایی از زیر بار غم از دست رفتن پدر بزرگش است و با کمک پیوند، دوتار زن فقیر افغانستانی که برادر رضاعی اوست، غم خویش را در امواج دوتارِ پیوند با گریستن بیرون می ریزد و رها می شود.

قهرمانان زن نویسنده، اگر چه همه مثل هم هستند اما شخصیت متفاوتی را ارائه می دهند. شخصیت زنی که در سنت فرهنگی و تاریخی خود به دنبال معنای زندگی است و عمیقا مذهبی بوده و از امید یافتن رستگاری دنیوی و کمال، از تقلای خویش در این برهوت سنت متورم دست بر نمی دارد.
@matikandastan