📢از سر راه خودتان کنار بروید. بردبری: 🔵اغلب داستان‌های کوتاه، زیادی بلندند

📢از سر راه خودتان کنار بروید
@matikandastan

ری بردبری: 🔵اغلبِ داستان‌های كوتاه، زيادی بلندند. من وقتی رمانِ «يك چيز شيطانی به اين سمت می‌آيد» را نوشتم، پيش‌نويس اولش صدوپنجاه هزار كلمه بود. من هم تويش چرخيدم و پنجاه هزار كلمه ازش بريدم. خيلی مهم است كه از سر راه خودتان كنار برويد، خرده‌ريزها، آشغال‌ها را دور بريزيد و قضيه را روشن كنيد.

🔵من پيشنويس اولم را سريع تايپ می‌كنم، حتی آنی. چند روز بعد كلش را دوباره تايپ می‌كنم و ناخودآگاهم، همين طور كه باز تايپ می‌كنم، كلمات جديدی به من می‌دهد. شايد مجبور شوم دفعات زيادی تايپ كنم تا كار تمام شود. گاهی هم بازبينی خيلی كمی نياز است.

🔵من هميشه می‌نويسم. هر روز صبح كه بيدار می‌شوم، نمی‌دانم قرار است چه كار كنم. حدود سپيده‌دم كه از خواب بيدار می‌شوم يك فكرهايی دارم. يك چيزی توی ذهنم دارم كه بهش می‌گويم نمايش صبحگاهی، يك عالمه صدا كه با من حرف می‌زنند. وقتی كه يك استعاره خوب ازشان دربيايد، آن موقع از رختخواب بيرون می‌پرم و قبل از اينكه در برود گيرش می‌اندازم. همه كار همين است: انجام دادن كارهايی كه سر ذوق بياوردتان. تازه، من هميشه قيلوله می‌کنم. اين جوری، دو بار صبح می‌شود.

🔵وقتی برای كتاب طرح می‌نويسيد همه انرژی و سرزندگی‌اش را بيرون می‌كشيد. ديگر خونی وجود نخواهد داشت. بايد روز به روز با كتابتان زندگی كنيد و بگذاريد شخصيت‌هايتان كارهايشان را بكنند.

🔵من هر چند وقت يك بار، آخر شب، می‌آيم طبقه پايين، يكی از كتاب‌هايم را باز می‌كنم، يك پاراگراف می‌خوانم و می‌گويم: «خدای من» بعد همانجا می‌نشينم و گريه می‌كنم چون حس می‌كنم كه من مالک هيچ كدام اينها نيستم. اين موهبتی از جانب خداست. من خيلی‌ شكرگزارم، خيلی‌ خيلی شكرگزار. بهترين توصيفي كه می‌شود از شغلم به عنوان نويسنده داد اين است: «در حال بازی در زمين‌های پروردگار.» يك جورِ عجيبی خوشايند است و لال شوم اگر بدانم كه از كجا آمده است. من خوشبخت بوده‌ام. خيلی خوشبخت. (منبع: داستان همشهری، آذر ٩۰)
@matikandastan