📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
نویسندگی چاک پالانیک نویسنده «باشگاه مشتزنی» …⏰وقتی حس نوشتن ندارید، ساعت را روی شصت (یا سی) دقیقه تنظیم کنید و تا زنگ زدنش بنشین
@matikandastan
📖توصیههای نویسندگی چاک پالانیک نویسنده «باشگاه مشتزنی»
⏰وقتی حس نوشتن نداريد، ساعت را روي شصت (يا سی) دقيقه تنظيم كنيد و تا زنگ زدنش بنشينيد بنويسيد. اگر حالتان هم از نوشتن به هم بخورد، حداقل میدانيد كه يك ساعت ديگر آزاد میشويد. ولی معمولا تا وقتي ساعت به صدا درمیآيد، آنقدر در كارتان فرو میرويد و از آن لذت میبريد كه دلتان میخواهد ادامه دهيد. به جای ساعت، میتوانيد يك كُپه لباس توی لباسشويی يا خشككن بگذاريد و از آن براي زمانبندی كارتان استفاده كنيد. جايگزين كردن نوشتن (كه يك كار فكری است) با يك كار بدون تامل مثل لباس يا ظرف شستن ميتواند استراحتی به ذهنتان بدهد كه براي خلق ايدهها و افكار تازه ضروری است. اگر نمیدانيد داستان قرار است چطور پيش برود... دستشويی را تميز كنيد. روتختیها را عوض كنيد. محض رضای خدا، كامپيوتر را گردگيری كنيد. حتما ايدهی بهتری به ذهنتان ميرسد.
🎬 از تجربه كردن فرمهای داستاني و جابهجايیهای زمانی در داستان نترسيد. مخاطبتان از چيزی كه فكر ميكنيد باهوشتر است. نظر شخصی من اين است كه خوانندههای نسل جوان بيشتر كتابها را قبول ندارند ـ نه به خاطر اینكه از خوانندههای قديمی احمقترند بلكه اتفاقا چون خوانندهی امروزی باهوشتر است. سینما ما را در داستانگويی آبديده كرده و شوكه كردن مخاطب خيلی سختتر از چيزی است كه تصورش را میكنيد.
💡 قبل از اينكه بنشينيد و دربارهی صحنهای بنويسيد، آن را در ذهنتان مرور كنيد و بدانيد هدف از آن صحنه چيست. به درد كداميك از چيدمانهای قبلی میخورد؟ چه نقشی در پيشبرد صحنههای بعدی دارد؟ چطور پيرنگتان را جلو میبرد؟ هنگام كار و رانندگی و تمرين فقط اين سوال را در ذهنتان داشته باشيد. ايدههايی را كه به ذهنتان ميرسد يادداشت كنيد. تنها وقتي بنشينيد و بنويسيد كه در مورد كليت صحنه تصميمتان را گرفتهايد. وقتی ذهنتان خالی است، سراغ آن كامپيوتر كسلكننده و خاكگرفته نرويد. خوانندهتان را مجبور نكنيد پا به صحنهای بگذارد كه در آن هيچ اتفاقی نمیافتد يا اتفاق كمی میافتد.
📦خودتان را غافلگير كنيد. اگر میتوانيد داستان را به جايی بكشانيد ـ يا بگذاريد داستان شما را به جايی بكشاند ـ كه خودتان را شگفتزده كند، آنوقت میتوانيد خوانندهتان را هم غافلگير كنيد. هر وقت خودتان با يك غافلگيری پر و پيمان مواجه شديد، خوانندهی آبديدهتان هم اين شانس را دارد كه غافلگير شود.
✒وقتی گير میکنيد، برگرديد و صحنههای قبلیتان را بخوانيد و دنبال شخصيتها و جزئيات رهاشدهای بگرديد كه میتوانيد مثل «سلاحهای دفنشده» آنها را دوباره از زیر خاک بیرون بکشید. در آخر باشگاه مشتزنی، نميدانستم با ساختمان اداره چهكار كنم. اما بعد از خواندن دوبارهی صحنهی اول، چشمم خورد به جملهای كه میگفت تركيب نيتروگليسيرين با پارافين اصلا روش مطمئنی براي ساختن مواد منفجرهی پلاستيكی نيست. آن تكهی الكی و احمقانه (... پارافين هيچوقت به دردم نخورده...) آخر سر «سلاح دفنشده»ی عالیای از آب درآمد و توانست آبروی داستانگويیام را بخرد.
✏ از نوشتن به عنوان بهانهای براي برگزاری مهمانیهای هفتگی استفاده كنيد، حتی اگر مجبور شديد اسم مهمانی را بگذاريد «كارگاه». تا میشود وقتتان را با آدمهايی سپری كنيد كه از نوشتن حمايت میكنند و برای آن ارزش قائلاند، مطمئن باشيد ساعتهايی را كه تنها نشسته و نوشتهايد به تعادل میرساند. حتی اگر روزی اثرتان را بفروشيد، هيچ مبلغی نمیتواند وقتی را كه تنها سپری كردهايد جبران كند. پس زودتر چك پرداختیتان را تحويل بگيريد و نوشتن را بهانهای كنيد براي بين مردم بودن. باور كنيد وقتي به آخر زندگیتان برسيد، از به ياد آوردن لحظههايی كه تنهايی گذراندهايد لذت نخواهيد برد.
🔔جزو دستهای باشيد كه نمیدانند. اين نكتهی كوچك سينه به سينه از صدها آدم مشهور نقل شده و از تام اسپَنباور به من و حالا به شما میرسد. هر چقدر بيشتر بتوانيد فرآيند شكل گرفتن داستان را طول دهيد، شكل نهايی بهتر خواهد شد. سرِ پايانبندی داستان يا كتاب عجله نكنيد و چيزی را به آن تحميل نكنيد. تمام آنچه لازم است بدانيد صحنهی بعدی است، يا چند صحنهی بعدی. لازم نيست تمام لحظههای داستان را تا آخر از بر باشيد كه اگر اينطور باشد، كارتان بهشدت كسلكننده میشود.
📃نسخه به نسخه اسم شخصيتها را عوض كنيد. شخصيتها واقعی نيستند. آنها خود شما هم نيستند. وقتی به آزادی بيشتر در نوشتن احتياج داشتيد با تغيير دادن دلبخواهی اسمشان، میتوانيد آنقدر از شخصيت فاصله بگيريد كه او را عذاب دهيد، يا بدتر حذفش كنيد. اگر البته داستان چنين چيزی میطلبد.(منبع: ماهنامه داستان همشهری)
@matikandastan