📢گلشیری؛ نویسنده‌ای که آسان خوانان را طرد می‌کرد!. ادبیات گاهی می‌تواند همین نقش را بر عهده بگیرد

📢گلشیری؛ نویسنده ای که آسان خوانان را طرد می کرد!
@matikandastan

الهام زارع نژاد: نمی دانم تاحالا خوابهاتان رایادداشت کرده اید تا مثلن ببینید عاشق هستید یا نه؟ ادبیات گاهی می تواند همین نقش را بر عهده بگیرد. این تجربه به من کمک کردتا از وقایع روزمره بتوانم سود بجویم و به نوعی به پیشگویی آینده نزدیک شوم با این نحوه نگرش است که من فکر می کنم داستان می تواند در رهایی آدمها از دام گذشته و حال و آینده کار ساز باشدو خواننده را به آنچه آرمان همه ماست نزدیک کند. دیوار سقف من همینهاست که می نویسم، همین طرز نوشتن از راست به چپ، دراین انحنای نون است که می نشینم و سپر من از همه بلایا، سرکش کاف یا گاف است.
۱۶ خرداد ۱٣٧٩ هوشنگ گلشیری، همه حروف الفبا را، خوابهایش، خواننده هایش و باقی زندگی را گذاشت ورفت.
یاد زمانی افتادم که «جن نامه» را می خواندم. دوستی به شوخی می گفت: الهام خودش یک کتاب نوشته و اسمش را گذاشته «جن نامه»، بعد به اسم گلشیری چاپ کرده تا بگوید من چیزهایی می خوانم که شما نشنیده و نخوانده اید! من خاصم! همه خندیدیم و تمام شد و رفت، اما اینکه گلشیری خاص است هرگز تمام نمی شود و نمی گذرد.
@matikandastan
خودش جایی گفته( که «جن نامه» بهترین کارش است) و خواننده صبور و پرتحمل می طلبد. در این دنیای پر سرعت که معلوم نیست نه خودش و نه آدمهاش به کجا چنین شتابانند؟! دیگر رمان و کتابهای قطور گوشه کتابخانه ها دوران بازنشستگی می گذرانند، اینکه خواننده ای پیدا شود که تحمل کند همه چیز را، صفحه به صفحه را، سبک را، فرم را، نشانه ها را، روایت را، واقعن کم است. گلشیری هم نه تنها به خوانندگان باج نمی داد بلکه آسان خوانان راطرد می کرد،با خون مینوشت و خواننده ای می خواست که از خون و جان مایه بگذارد. نویسنده ای که برایش سبک و فرم اهمیت فراوانی داشت. زبانش، زبان اشارت و بشارت برخاسته از جوهر هستی انسان و معرفتش بود نه خفقان روز. فرضش این بود که فرجام هر قصه را از همان آغاز می دانیم. لذت و ظرافت داستان را نه در چند و چون پایان که در خلاقیت و پیچ و خم های روایتش می دانست. جهانِ ِ رمان را واقعیتی ویژه میدانست. او پس از خلق شازده احتجاب با موفقیت، نثری به فخامت فرهنگ ایران پدید آورد و آنگاه در «جن نامه» بعد از آنکه منتقدان و نویسندگان دیگر و گاه به طعنه و زمانی به دلسوزی، از خشک شدن قلم گلشیری می نوشتند، نشان داد که طنین کوچه و خیابان و محاورات روزمره را نیز در کف با کفایتش سراغ می توان گرفت. گفتنیها درموردش بسیاراست و ختم میکنم به جمله معروف که:
"ما می نویسیم و می خوانیم تا آدمهای گوناگون بتوانند درکنار هم و باهم دراین کُرۀ کوچک اما هنوز زیبا زندگی کنند"
@matikandastan