📢کاظم رضا و نویسندگانی که غلط املایی دارند!. سالخورد: کاظم رضا یک هدایت‌گر بود

📢کاظم رضا و نویسندگانی که غلط املایی دارند!
@matikandastan

مریم سالخورد: کاظم رضا یک هدایت‌گر بود. کسی که فوجی از نویسندگان را شناساند و آثارشان را در برابر دید گذاشت. چند ماهی‌ست که داستان بلندش؛ «هُما» در کتابفروشی‌هاست و پیکرش در اعماق خاک‌آلودِ آرامگاهی خاموش.. کمتر کسی چون او، این‌چنین فروتنانه و بی‌نیاز، عمرش را پیشکش ادبیات می‌کند که او کرد. کاظم رضا، رویای شهرت نداشت و اگر داشت، دیگران را در این مسیر، مُحق‌تر می‌دانست شاید، که داستان‌های خودش چاپ نشدند و کمتر خواننده‌ای، کلمات او را شناخت؛ کلمات مُعجزی که سطور را به رقصی آهنگین وا می‌دارند و پیش از آنکه، فقط حروف را در جوار هم چیده باشند و نظیف و به قاعده، دستور نگارش به کار بندند، شاعری می‌کنند و "تصاویر" را از پنهانِ ذهن نویسنده‌اش بیرون می‌کشند.
کاظم رضا، نمی‌نویسد، بل نقاشی می‌کند، با تاش‌های قلم قدرتمندی که خسّت ندارد و به گشاده‌دستی رنگ می‌پاشد بر صفحات و لکه‌های رنگ، کلمات اویند. با اینهمه، نوشته‌اند که «هُما» تنها داستان بلندِ منتشرشده‌ی کاظم رضا که به یاری نشر «رشدیه» به طبع رسید، ضدّ قصه است و به بازی با فرم می‌ماند. آنچنان از دوران شکوهِ داستان‌نویسی فارسی گذشته است و گذشته‌ایم و آنقَدر نابلدان در این عرصه قلم ساییده‌اند بر کاغذ، که حال، داستان کاظم رضا، مهجور و غریب می‌نماید و ترکیبات و وصف‌ها و سجعِ نثر او، پیش از آنکه غنای قلم او سنجیده شود، به فرم‌گرایی الصاق می‌شود.
باری در این ایّام، بازار کتاب حال خوشی ندارد. نشرهای کاسبکارِ فراوانی دکّان زده‌اند و کتابهایی را روانه دست خواننده می‌کنند که روند معیوبی را دامن زده است، روندی که هم مجروح کردنِ ادبیات است و هم نویسندگان، نه این روزها "ناشر"ی قدر و عیاری دارد و نه نوشتن. آثار کسانی در کتابفروشی‌ها خودنمایی می‌کند و یک به یک جلسات رونمایی‌شان برگزار می‌شود، که نویسندگان‌شان به شهادت عینی، حتی نمی‌دانند صادق هدایت کیست یا در کُتب متعددِ‌ چاپ‌شده‌شان، نقص‌های عیان انشایی و املایی به‌شدّت یافت می‌شود؛ قصه گفتن را با داستان‌نویسی اشتباه می‌گیرند و یک‌باره، بی‌پشتوانه‌ی خواندن و خواندن و خواندن، دست به قلم می‌برند و کاغذها را آلوده می‌کنند. بدین‌ترتیب، متونی به غایت بدوی و افلیج تحویل می‌دهند که انتشارش به تنهایی، خیانت به روانِ خواننده است، اگر خواننده‌ای داشته باشد. به همین خاطر، انبار کتابفروشی‌ها، مملو از کتاب‌هایی‌ست بی‌مخاطب که بتدریج، در خانه‌ی نویسنده‌اش تلنبار می‌شوند و سر آخر پیشکش‌ می‌شود به خویشاوندان دور یا نزدیک!
اینگونه است که نشرها، بنگاههای اقتصادیِ سودآوری شده‌اند (با مبالغی که از مولفان دریافت می کنند) و نویسندگان، جوان‌های مدعیِ تنگ‌نظر و آنچه که در این میان، قربانی خون‌آلودِ این مناسبات گندیده است، خودِ ادبیات است، ادبیاتی که زمانی کاظم رضا، با درآمدِ شخصی‌اش، "الواح" آن را چاپ می کرد و با پیکر تکیده و لاغرش، کوچه‌ها و خیابان‌ها را می‌رفت تا مولفان را راضی به چاپ آثارشان کند؛ با همان کم‌رویی و متانت و وقار و سواد بی‌ادعایش، با همان سکوت و ابایش از دیده شدن، با علاقه‌اش به گردآوریِ داستان‌هایی یکّه که هنوز بسیاری‌شان در اتاق‌های خانه‌اش خاک می‌خورند، با شوق و امیدش به نوشتن و ارجی که برای مخاطبان زبان فارسی قائل بود و با عشق راستین‌اش به ادبیات.. او، زنده‌یاد است. (منبع: روزنامه آرمان امروز)
@matikandastan