به رب‌گری یه چند ایراد می‌گرفتند:.۱) او روانشناسی و انسان گرایی را از آثارش بیرون رانده تا به اشیاء و مکانها بروز و اختیار کامل بد

https://telegram.me/angomanedastan
مخالفان به رب گری یه چند ایراد می گرفتند:
۱) او روانشناسی و انسان گرایی را از آثارش بیرون رانده تا به اشیاء و مکانها بروز و اختیار کامل بدهد. اشیاء و مکانهایی که در توصیف های طولانی و دقیق زبان نگاه بازسازی می شوند. به عبارت دیگر واقعیتی صرفاً مادی، بی چهت و بدون دستیابی یا ارجاع به هر گونه حس یا نماد ذهنی که در آن به جای قهرمان، ضد قهرمان یا حتی یک شخصیت اصلی تنها نگاه ها یا صداها حضور دارند.
۲) نامشخص بودن توالی وقایع در طول زمان. و این به قدرت درک سنت گرایان از داستان لطمه می زد. اما فی الواقع هدف رب گری یه ویران گری نبوده، بلکه او می خواهد منطق شیوه ای که پیش از او بوده را ادامه دهد.
او با برقرار کردن عدم پیوستگی، با آفریدن جزیره های کوچک حسی اما دور از هم و با ایجاد نوعی پازل که برخی از تکه هایش موجود نیست مسیر داستانش را ادامه می دهد.
هنر او استفاده از نوعی مواد اولیه ادبی بود که از طریق آنها مفاهیم به شکلی نو و بی سابقه ساخته می شوند.
شامل قطعات روایتی منفک از هم، هسته های موضوعی و الگو های فرهنگی است. او در آغاز این ماده اولیه را از نوعی ادبیات روانشناسانه و داستان گرایانه که در آثار "ساتر" و "کامو" موجود بود به امانت گرفت. مثل کار ابتدایی او (یک پادشاه کشی) که متاثر از قتل پوچ کامو بود و حتی کار (در هزار تو) که متاثر از سرگردانی و رها شدنی کافکا که در سال ۱۹۵۹ منتشر نمود.
اگر بخواهیم چند جمله ای در مورد یکی از کارهای او بگوییم می توان به " در هزار تو" اشاره کرد. رمانی که با بازی کلامی و فضا سازی و کم رنگ کردن داستان روایت را پیش می برد. استراتژی افراطی و غیر متعارف اطلاع ندادن، عینی گرایی صرف در همه متن، فقدان هویت فردی و حتی نداشتن نام و خاطره شخصیت ها نیز از دیگر مشخصه های اثر است.
رمان دارای جزئیات فراتر از رمان های دیگر است ولی نه در خدمت زمینه چینی برای داستان(کدام داستان؟) و نه همچون رمان های مدرنیستی در ترکیب با کنش های خاطره ها و تداعی ها، جزئیات و نقش کارکردی شان گاه چنان فراموش می شود که گویی هدف اصلی رمان توجه به همین جزییات است و بس(آشنایی زدایی).
در این رمان زمان متوقف است. نگاه او چشم مخاطب را با لنز دوربینی همراه می کند که دقیق و با آرامش به اجزای اشیاء و انسانها و خیابانها اشاره دارد. او گاه یک تصویر را چند بار تکرار می کند بدون استفاده کاربردی از این تکرار.
در این رمان نه در انتظار فرود باید باشیم نه در انتظار فراز و نه حتی معرفی یک کاراکتر. درست مثل شخصیت کودک که هرگز نمی توان پی برد که چرا اینگونه فکر می کند!؟ تنها باید خود را به نگاه نویسنده سپرد تا فقط ببیند و بگذرد