این همان زنی بود که ادعا می‌کرد زن خداست و گاه می‌گفت که خود خداست … گلبرگ‌های قرمز را می‌کند و به گونه‌ها و لب‌هایش می‌مالید و من

این همان زنی بود که ادّعا می‌کرد زنِ خداست و گاه می‌گفت که خودِ خداست... گلبرگ‌های قرمز را می‌کَند و به گونه‌ها و لب‌هایش می‌مالید و منتظر خدا می‌نشست. می‌گفتند وردهایی می‌خوانده به زبانی شبیه به عربی و چشم به آسمان می‌دوخته و عقیده داشته که خدا روی پشت بام منتظرش نشسته؛ امّا او نمی‌رود، او زن است و نباید پا پیش بگذارد.



☞ @vagoyeha