📢آن بزرگ عقل‌‌ستیز. درباره امام محمد غزالی که امروز سالگرد درگذشت اوست

📢آن بزرگِ عقل‌‌ستیز
@matikandastan

تأملی درباره امام محمد غزالی که امروز سالگرد درگذشت اوست

وحید حسینی ایرانی: گویا بر حسب تصادف این سومین روز دی ماه که سالروز درگذشت غزالی است، مانند سومین روز از دی ماه سال ۴٩۰ هجری خورشیدی (۱۴ جمادی‌الثانی سال ۵۰۵ هجری قمری) دوشنبه است؛ تصادف جالب‌تر همزمانی درگذشت این حکیم و فقیه و صوفی اهل توس است با سالروز میلاد همشهری‌اش حکیم و شاعرِ حماسه‌سُرا ابوالقاسم فردوسی(البته زادروز فردوسی در 319خورشیدی است). با این همه تفاوت میان دو حکیم توسی تفاوت ماه من تا ماه گردون است. اگر فردوسی بر خرد و خردمندی تاکید می‌کند و این مفاهیم را صدها بار در شاهنامه‌اش می‌آورد، غزالی از راه‌های گوناگون با عقل و تعقل می‌ستیزد. او پا در رکاب سلطان بیگانه ایران، ملک‌شاه سلجوقی، که با خلیفه عباسی بده‌بستانی در معامله مشروعیت دارد، به پیروی از سیاستِ قدرتِ وقت، علیه «معتزلیان»، جریان کلامیِ خِردگرای سُنی موضع می‌گیرد تا جریان رقیب واپسگرایش یعنی «اشعریان» را برکشد که نقل را برتر از عقل می‌دانستند؛ اشاعره در نظر اراده انسان را نادیده می‌گرفتند و اگرچه به ظاهر عقل را منکر نمی‌شدند، در عمل با آن در ستیز بودند. با این حال اشعریت مکتبی بود از دانشِ کلام و بر پایه استدلال استوار بود و امام محمد غزالی از کنار آن نیز به سادگی نگذشت. این صوفیِ منتسب به اشعریان باورهای صوفیانه خود را بستر تفسیر اشعریت ساخت تا هر چه بیشتر روی‌تابی خود را از خردگرایی به نمایش بگذارد و کیست که بی‌خبر باشد از مواضع صوفیان در برابر عقلگرایان و استدلالیانی که گمراهشان می‌دانستند و پایشان را چوبین! اما غزالی تنها با متکلمان سنی‌مذهب (معتزله و اشاعره) مخالفت نمی‌کرد. او معارض شیعیان نیز بود و جالب اینکه وجه اشتراک شیعیان با دیگر جریان‌های عمده مطرودِ غزالی، عقل‌گرایی ایشان است. اما یکی از سرسختانه‌ترین رویارویی‌های این فقیه و صوفی با «فلسفه» بود که بنیاد آن دوست‌داریِ خِرَد است؛ اوج این مخالف‌خوانی را در کتاب «تهافت‌الفلاسفه» یا «تناقض‌گویی فیلسوفان» می‌توان دید که او در آن بر آرای فیلسوفان نامداری چون پورسینا و فارابی می‌تازد و آنان را به یاوه‌گویی متهم می‌سازد و حتی تا مرز تکفیر این فیلسوفان پیش می‌رود. در این مجال و مقال نمی‌گنجد که به تحلیل‌ها و جزئیات مربوط به این تقابل بپردازیم؛ همین‌قدر اشاره کنیم که او مباحثی چون ناتوانی فیلسوفان از اثبات یگانگی خدا و تعارض آرایشان با اصول دین را دستاویز حملاتش به آن‌ها قرار می‌دهد و به جایی می‌رسد که از کفرگویی دانشمندی چون پور سینا می‌گوید.

روشن است که خرده‌گیری‌ای اندک و شاید نقدگونه از بزرگی و جایگاه امام محمد غزالی نمی‌کاهد؛ چنان‌که صرف‌نظر از قیدِ عصمت برخی اولیا که خارج از بحث ماست، هر بزرگ دیگری چونان همه انسان‌ها ممکن‌الخطاست. از سویی یکی از لوازم خِردورزی و عقلانیت، شک است؛ شکی که می‌تواند به یقین بینجامد. غزالی خود در مرحله‌ای از زندگی دچار شک می‌شود و از بدگمانی به حواس تا تردید در عقل را از سر می‌گذراند؛ هرچند شاید شک او را نتوان از جنس شک فیلسوفی چون دکارت تلقی کرد. نگارنده این سطور بر آن است که درباره هر آنچه این نوشته از غزالی گفت، می‌توان تردید کرد و این را بیفزایید به اهمیت غزالی در تاریخ اندیشه اسلامی و نزد بزرگان بسیاری چون ملاصدرا و فیض کاشانی. از این رو جای آن دارد که سالروز درگذشتش را مهم بدانیم؛ چنان‌که مثلا زادروز حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی را ارج می‌گذاریم و باشد که این هر دو و مناسبت‌های دیگر تلنگری باشد برای اندیشیدن.
@matikandastan