سعید عقیقی: شخصا درخت زندگی را آغاز دوره‌ای تازه در کار او می‌دانم؛ دوره‌ای کم‌وبیش متفاوت با دوره‌ی اول (بدلندز، روزهای بهشت) و ک

سعید عقیقی: شخصاً درخت زندگی را آغاز دوره‌ای تازه در کار او می‌دانم؛ دوره‌ای کم‌وبیش متفاوت با دوره‌ی اوّل (بدلندز، روزهای بهشت) و کمی‌ نزدیک‌تر به دوره‌ی دوّم (خط باریک قرمز، دنیای نو) و شامل رویکردی پخته‌تر و عمیق‌تر نسبت به دو دوره‌ی پیشین. این یادداشت فقط می‌خواهد به سفر برود و به سفر ببرد. سفر بیرونی «بدلندز» یا «روزهای بهشت» تنها مقدّمه‌ای است بر سفری بیرونی و درونی در سال‌های بعد. از این‌که در این دو دهه چه دیده چندان خبری نیست، و چه بهتر؛ تنها دنیایی که از او در دسترس است، فیلم‌ها است و نه گفت‌و‌گو‌ها. «خط باریک قرمز» نخستین تقاطع این دو سفر است. گروهبان به سفری تراژیک می‌رود که در ضمن برای نخستین‌بار خودشناسانه و خودکاوانه است. سفری در یک فیلم جنگی که خودخواستگی‌اش به دو فیلم پیشین برمی‌گردد و خودکاوی‌اش به سفر فیلم‌ساز. در «دنیای نو» سفر هم‌چنان بیرونی است و درونی. جای انسان مدرن و بدوی باهم عوض می‌شود و به‌رغم عشق دو انسان، که عنصری است کم‌یاب در آثار ملیک، این دو دنیا، این دو انسان را نمی‌توان یک‌جا گرد هم آورد. (بخشی از یادداشت سعید عقیقی درباره‌ی فیلم «شوالیه‌ی جام‌ها» در شماره‌ی دوم مجله هنروسینما) @honarocinema