/داستانک. غم. حسن شیردل

@matikandastan /داستانک
غم
حسن شیردل

مدتی بود که مردم غم هایشان را نمایش می دادند به همین خاطر خانه های تئاتر و خانه های سینما و خانه های رقص، چیزی برای نمایش نداشتند. آنهایی که از بابت نمایش پول در می آوردند شروع کردند به نوشتن همراه با آنهایی که می نوشتند؛ شروع کردند به کشف غم های جدید.
غم های جدید باید آدم های جدید را درگیر می کردند تا پول در آورده شود. همه هنرها به سلیقه نویسنده ها تن دادند و بعد همه مردم در هر کاری که بودند به غم هایی که کشف می شد اشتیاق نشان دادند.
مدتی بعد اگرکسی غمگین نبود کاملا آدم عقب افتاده و دور از تمدن به نظر می رسید.
آنهایی که مخالف غم بودند جای خلوتی پبدا کردند و در خلوتشان با شادی هایشان تنها ماندند.
کمی بعد مردم از غم پناه به مرگ بردند. مرگ آنها را پس می زد.چاره ای نبود مردم دسته دسته خودکشی می کردند. تا این که همه ی غمدیدگان خودکشی کردند ودنیا خالی از غم شد و مردم شاد که به تنهایی پناه برده بودند بیرون آمدند و دوباره وارد جهان شدند و این بار به فرزندانشان فقط شادی را نمایش دادند تا این بارمردم جهان باقی بمانند و حتی مرگ آنها را پس نزند.
@matikandastan