با تشکر از آقای عمادآبادی. اما متاسفانه این تعلیق تا آخر داستان جریان پیدا نمی‌کند

با تشکر از آقای عمادآبادی
از نقاط قوت داستان آستانه داستان است که با دیالوگ شروع شده و معمولن داستانهایی که به این طریق آغاز می شوند با تعلیق همراه می شوند. اما متاسفانه این تعلیق تا آخر داستان جریان پیدا نمی کند.
شخصیت پردازیها بسیار کمرنگ است ما نه از پدر خانواده چیزی می دانیم نه از مادر و فرزندان. راوی اصلن مشخص نیست و همچنان گنگ است، نه جنسیت آن مشخص است و باز هم شخصیت پردازی راوی هم نادیده گرفته شده. در داستان برخی کلمات با فاصله کمی از هم چند بار تکرار شده بودند مثل کلمه می مالد. این طرز استفاده از کلمات مخاطب را اذیت می کند. در داستان هم پدر استفاده شده بود و هم بابا! در جایی از دیالوگها یکبارهم دیدم، به نظرم یکبارم بهتر است چون دیالوگ شکسته شده بود و این کلمه هم به طور قطع باید شکسته می شد.
تعلیق در داستان کمرنگ بود. در ابتدا که نام داستان را دیدم به نظرم در مورد غیبت کردن بود، و بعد متوجه شدم در مورد قهر کردن مادر بود. استفاده از برخی کلمات به نظرم مناسب با فضای داستان نبود مثل اغتشاشات خانوادگی. سوژه داستان ساده و همچنین زبان داستان بسیار ساده بود. به نظرم استفاده کردن از این فضا و سوژه بیشتر می طلبید که کشمکش ها دیده شوند. بیشتر همه خنثی بودند. راوی در جایی گفته بود ما ادای ناراحتی را در اوردیم. به نظرم باید این مورد در داستان نشان داده شود نه گفته شود. االبته مونولوگ گویی راوی خوب بود و اینکه تا حدی بی خیالی او را نویسنده نشان داده بود. البته نمی دانم این بی خیالی مقصود نویسنده بوده یا نه؟
موفق باشید.