📢مترجمان بی هنر و منتقدان بی سواد!

📢مترجمان بی هنر و منتقدان بی سواد!
@matikandastan

اسماعیل فرحبخش: ◀اگر ترجمه هم هنر باشد و هم فن، بیشتر مترجمان هیچ یک را ندارند، زیرا به سبب نبود قانون کپی رایت در ایران، از هنر نویسنده و فن او در نوشتن آگاه نیستند، تا بتوانند آینهِ تمام نمای هنر و فن او باشند.
هنگامی که شما ندانید کسی که پشت دیوار است، چه هنرنمایی می کند، چگونه خواهید توانست برای مخاطبان خود در این سوی دیوار هنرش را توضیح دهید؟ هر نویسنده، استیل و گویش خودش را دارد؛ گاهی مترجم، چون خودش به دریافت درستی از یک بند (پاراگراف) نمی رسد، پیش خودش آن را به پای گنگیِ نگارش نویسنده می گذارد و دگردیس اش می کند.
بی گمان تماس با نویسنده و اگر ممکن نیست، زمین‌‎گذاشتن متن و رفتن به سراغ متن دیگر بهتر است. اگر در متن دیگر نیز همین مشکل پیش آمد، مترجم باور بیاورد که تواناییِ بسنده ای در ترجمه ندارد و باید برود دنبال پیشه دیگر؛ وگرنه می شود آن پزشکی که پس از هر بار جراحی، یکی از ابزارها را در بدن بیمار جا می گذاشت و کار به جایی کشید که اتاق عملش از ابزارهای جراحی تهی شد! ‏

◀گاهی نیز پیش می آید که آب از سرچشمه گل آلود است و یک کتاب به زبان مادری (اصلی)، دچار نارسایی است و نشان می دهد که مؤلف در نوشتن ناتوان بوده است، چنین کتابی ارزش ترجمه ندارد. هستند کتاب‌‎هایی که ترجمه‎ناپذیرند و نمی توان کاری کرد.
مترجم کوشش خود را می کند، ولی کتاب چموش و رام نشدنی است و تن به برگردان نمی دهد. اگر مترجم بخواهد در هر ترجمه ای اثری شگفت! (نه از نویسنده بلکه از خود) بر جای بگذارد، در نهایت می شود ذبیح الله منصوری؛ و نه دیگر کوچکترین اثری از نویسنده خواهد ماند و نه از مترجم. البته ترجمه هایی مانند طبل حلبیِ زنده یاد دکتر عبدالرحمان صدریه هم خوب نیست. این همه وفاداری به متن، امتیاز نیست، نامش هم وفاداری به نویسنده نیست. خواننده ایرانی به همان نسبت که رمانِ سخت خوان «گونترگراس» را به آلمانی درنمی یابد، از ترجمه آقای دکتر هم لذتی نمی برد.

◀یافتن معنی نادرست واژه‎ها در یک کتاب ترجمه، نیاز به یک ذره بین ساده دارد که از دستفروش جلوی دانشگاه، ارزانتر می شود تهیه کرد و نیازی هم نیست دسته اش نقره کوب باشد، یا حتماً «‏Germany made‌‏»! به این نقدها می گویند آسان یاب. نقدهایی که بالاترین کارشان، پایین آوردن شمارگان کتاب است، شمارگانی حتی کمتر از این ای که هست؛ زیرا چاپ یک نقد در ایران، کتاب ترجمه شده و مترجم را از سکه می اندازد و ضربه ‎فنی می کند. برخی منتقدان، کاری به بازآفرینی مترجم ندارند و نیز این که چقدر روح کتاب منتقل شده است؛ حتی به ویژگیِ نحوِ زبان (جمله شناسانه) هم کار ندارند؛ فقط به گشت وگذار در یک کتاب ترجمه و وارسیِ واژه به واژه (لفظ به لفظ) آن کار دارند که این فقط بخشی از نقد است، نه همه نقد! ‏

◀گاهی پیش می آید که یک کتاب ترجمهِ ناچندان خوب، رهنمونی می شود که خواننده برود پیِ آن کتاب و به زبان مادریِ نویسنده بخواندش؛ ولی هرگز یک نقد بد، چنین برآیند مثبتی در جامعه ندارد و نخواهد داشت. آیا منتقدان ما همترازِ مترجمان هستند؟
بی گمان اگر بودند یا باشند، همان‎گونه که گفته شد، کتاب را ترجمه دوباره می‎کنند، چون نان و آبدار است. فقط به ایران نگاه نکنید، اشتباه در کار ترجمه، از مترجم خارجی نیز سر می زند، با این تفاوت که در آن جا ویراستار هست. گاهی یک کتاب ترجمه از زبان فارسی به دستم می‎رسد که ۵۰ درصدش کج فهمی است؛ حتی چنین کتابی که ۱ سال برایش زمان رفته، روانه دلو آشغال نمی شود و ویراستار، به خواسـت ناشـر سرپـا نگـه اش مـی دارد. (منبع: ایرنا به نقل از روزنامه اطلاعات)
@matikandastan