📢تراژدی و کمدی، خنده یا گریه؟

📢تراژدی و کمدی، خنده یا گریه؟
@matikandastan

ابراهیم قربانپور: ◀اومبرتو اکو در رمان «آنک نام گل» بخش مفقود کتاب «بوطیقای» ارسطو را که احتمالا در آن به کمدی پرداخته است، دست‌مایه داستانی جنایی در قرون وسطا و در دوران نزاع‌های فرقه‌ای مسیحیت در آستانه رنسانس می‌کند. در انتهای داستان او از زبان راهبی که خنده را سخت عملی نامطبوع می‌شمارد، به توصیف کارکرد خنده می‌پردازد: «خنده رعیت را از ترس شیطان رهایی می‌دهد، چون در سور ابلهان شیطان نیز بینوا و ابلهانه ظاهر می‌شود. رعیت هنگام خنده احساس ارباب بودن می‌کند، چراکه موقعیت خویش را نسبت به اربابش واژگون کرده. این‌که خنده مختص انسان است، نشانه‌ای است از محدودیت او، اما اذهان فاسد ممکن است به این استنتاج افراطی برسند که خنده مقصد غایی انسان است. خنده لحظاتی حواس رعیت را از ترس پرت می‌کند. برای رعیتی که می‌خندد، در آن لحظه مردن اهمیتی ندارد.»
جملات اکو از زبان راهب دومنیکن درست چیزی است شبیه توصیف باختین از فرهنگ خنده‌آور عامیانه در قرون وسطا. فرهنگی که در اروپا خود را به شکل کارناوال‌ها و در ایران احتمالا خود را به شکل مراسمی سنتی نظیر «میر نوروزی» عیان می‌کرد. در این تعریف فرهنگ عامیانه مردم عموما سهم ویژه‌ای برای خنده و خندیدن قائل است. فرهنگ عامیانه در بیشتر نقاط دنیا فرهنگی است مبتنی بر تمسخر و مضحکه. این فرهنگ اگرچه ممکن است در نگاه اول سخیف و لوده به نظر برسد، به‌خصوص که در بیشتر موارد با بی‌اخلاقی و بی‌بندوباری هم در هم آمیخته است، اما در عین حال حکایت از نوعی تلاش برای دست یافتن به سیاستی رهایی‌بخش حکایت دارد. این فرهنگ خنده‌آور عمومی، مطابق آن‌چه راهب داستان اکو می‌گوید، عموما تلاشی برای نادیده گرفتن قدرت کلیسا و پادشاهان بود. تلاشی برای رهایی چندروزه از سیطره قدرت نهادهای محدودکننده. در این فرهنگ، اخلاق، به معنایی که مسیحیت ترویج می‌کرد، نادیده گرفته می‌شد. مردم سعی می‌کردند قدرت را به سخره بگیرند و حال که توانایی سرشاخ شدن با این دو نهاد را ندارند، دست‌کم آن‌ها را مسخره کنند.
در میان تمامی آیین‌های نمایشی عامیانه و مردمی قرون وسطا، از کمدیا دل‌آرته ایتالیایی گرفته تا نمایش‌های تخت‌حوضی ایرانی این به سخره گرفتن نهاد قدرت مشهود است. به قول باختین به همین دلیل بود که این نمایش‌ها همیشه در روز انجام می‌شد و به تعطیل شدن کارهای روزمره می‌انجامید. کار روزانه در آن دوران عبارت بود از خدمت روی زمین‌ها که به‌طور عمده یا در اختیار کلیساها بود، یا در مالکیت فئودال‌ها. به این ترتیب مردم با تعطیل کردن چندروزه کار در ایام کارناوال‌ها جشن‌ها یا نمایش‌ها در عین حال لطمه‌ای اقتصادی نیز به نهادهای حاکم وارد می‌کردند و به صورت نمادین از خدمت به آن‌ها سر باز می‌زدند.

◀ژان دو لابرویر سال‌‌ها پیش گفته‌ بود: «زندگی برای آنان که می‌اندیشند، کمدی است و برای آنان که احساس می‌کنند، تراژدی.» این دو تایی کمدی/تراژدی به‌خصوص در ایام ماه رمضان در تلویزیون ایران خود را در قالب دوتایی «خندوانه/ ماه عسل» آشکار می‌کند؛ برنامه اول تلاشی برای به‌زور نشاندن لبخند بر لبان مخاطب و دومی برای به‌زور به گریه واداشتن او. در اولی همه چیز، از رنگ و نور و دکور گرفته تا ژست‌های مجری همه در راستای القای حس شادمانی و در دومی همه چیز از رنگ و نور و دکور گرفته تا نم‌آلودگی تصنعی دائمی چشم‌های مجری در راستای تشدید احساس رهایی در لحظه گریستن. اولی در تلاش برای بیرون کشیدن امکان خنده از همه چیز و دومی در تلاش برای یافتن روزنه‌ای به گریه از دل هر موقعیت. و طرفه آن‌که هر دو با هدف داشتن «حال خوب».

◀اما نباید فراموش کرد که هگل نیز زمانی گفته بود همه شخصیت‌ها و رخدادها در تاریخ گویی دو بار رخ می‌دهند؛ یک بار به شکل تراژدی و یک بار کمدی. تفاوتی ندارد که قائل باشیم در دور کمدی تاریخ به دنیا آمده‌ایم یا در دور تراژدی‌اش. مهم این است که کمدی «خندوانه» و تراژدی «ماه عسل» هر دو یک رنگ دارند. برای آن‌ها که نکبتشان را احساس کنند، هر دو تراژدی‌اند و برای آن‌ها که به بیهودگی‌شان بیندیشند، هر دو کمدی! (منبع: چلچراغ)
@matikandastan