ه مراتب بر وجه روشن آن‌ها می‌چربد. در این میان تکلیف بیننده نیز مشخص است

ه مراتب بر وجه روشن آن‌ها می‌چربد. در این میان تکلیف بیننده نیز مشخص است. او اصلا نمی‌تواند با هیچکدام از این شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند. به محض ورود شخصیتی تازه به فیلم و امید بیننده برای یافتن کورسویی از تفاهم یا همدلی با این شخصیت، انجام عملی خشونت‌آمیز یا بیان کلامی احمقانه از او وجهه‌ی انسانی‌اش _از منظر اخلاق کلاسیک_ را زیر سوال می‌برد. طنز ماجرا آنجاست که در پایان فیلم دو شخصیتی که از همان ابتدا با هم کل‌کل دارند و یکی سیاه‌پوست و دیگری نژادپرست است و در جنگ‌های شمال و جنوب علیه هم می‌جنگیده‌اند، با هم یار و همسو می‌شوند. از آن طرف ژنرالی که زمانی فرمانده‌ی گروه بزرگی از سربازان جنوبی بوده و حالا در آستانه‌ی مرگ است، به راحتی با گروه راهزنان کنار می‌آید و با آن‌ها همسو می‌شود. یکی دیگر از این شخصیت‌های تامل‌برانگیز اسوالدو موبری (تیم راث) است. او خودش را مامور رسمی اعدام معرفی کرده است. در یکی از صحنه‌ها راث برای یکی دیگر از شخصیت‌ها توضیحی مفصل و منطقی می‌دهد راجع به این که چرا انجام اعدام مطابق قانون بر انتقام‌گیری شخصی ارجح است. طبق نظر راث این کار برای جامعه و قانونمندی آن اهمیت زیادی دارد. اما طنز ماجرای این شخصیت وقتی آشکارمی‌شود که بیننده در می‌یابد راث خودش یک راهزن است. در اینجا خواننده با معمایی روبه‌رو می‌شود: چگونه آدمی که اینقدر دقیق از فلسفه‌ی قوانین اجتماعی آگاه است به گروه راهزنان پیوسته است؟ پاسخ شاید به تابعیت انسان از غریزه‌هایش باز می‌گردد. همین تبعیت غریزی است که باعث شده نقش اول فیلم یعنی سرگرد مارکیز وارن همواره نامه‌ای «جعلی» از آبراهام لینکلن با خود حمل کند. این ترفند، راهکار غریزی او برای بقا و در امان ماندن وی از شر سفیدپوستان است. به این ترتیب در دنیایی که تارانتینو در این فیلم آفریده است، آدم‌ها هویت اخلاقی مشخصی ندارند و مرز جبهه‌ی آنان نیز نامرئی و مبهم است و در واقع هر کس برای زنده ماندن خودش می‌جنگد و در این جنگ فقط تابع غریزه است و نه اخلاقیات زندگی اجتماعی.
گفتگو: طنز تلخ فیلم هشت نفرت‌انگیز در گفتگوها نیز منعکس شده است. مهم‌ترین ویژگی این گفتگوهای خنده‌آورنده و در عین حال تراژیک تکرار است. شخصیتی گاه سوالی را چندین و چند بار از مخاطب خود تکرار می‌کند و با وجود شنیدن پاسخ تکراری، باز هم پاسخ او را نمی‌پذیرد. پشت تمام این پرسش و پاسخ‌های به ظاهر ساده و روزمره و بی‌هدف، البته فلسفه‌ای نهفته است: عدم ارتباط و بی‌اعتمادی. آدم‌های داستان از ارتباط و اعتماد به هم با هم ناتوان و درمانده‌اند. این دنیای انفرادی و انزواجویانه، ارزش‌های اخلاق اجتماعی و دنیای متمدن را زیر سوال می‌برد.
تکنیک‌ها و مولفه‌های نامتعارف در ساخت فیلم: تارانتینو در روایت داستان هشت نفرت‌انگیز از برخی مولفه‌های آشنازدای جدید نیز بهره برده است. مثلا دخالت راوی همه چیز دان در مسیر داستان و بیان داستان از یک زاویه‌ی دید متفاوت در سکانسی که ظرف قهوه توسط یکی از راهزنان مسموم می‌شود، از مولفه‌های آشنازدایی است که از شیوه‌ی روایت‌گری مداخله‌جویانه در افسانه‌های کهن اخذ شده است. عدم قطعیت در ترسیم هویت و چیستی آدم‌ها و دشواری در ارتباط زبانی آن‌ها با هم از دیگر وجوه نامتعارف فیلم است. اما شاید آنچه که ذهن بیننده را بیش از هر چیز دیگری درگیر خود می‌کند و بر فضای فیلم سیطره افکنده است، طنزی است که حاصل درآمیختن وجوه کمیک و تراژیک است. جلوه‌ی این طنز تلخ در آشفتگی و تزلزل مرزهای عدالت و بی‌عدالتی و یا قانون و بی‌قانونی بیش‌تر آشکار می‌شود. این تزلزل و آشفتگی به شکلی بارز در رفتار تناقض‌آمیز آدم‌هایی که خود به شکلی باید مجری قانون و عدالت باشند جلوه‌گر است. از آن سو رفتار راهزنان نیز از این تناقض خالی نیست. آنان با بی‌رحمی تمام کشتاری از آدم‌های بی‌گناه راه می‌اندازند، اما خود تا آخرین لحظه و تا پای جان برای نجات زنی راهزن که هم‌دسته‌ی آنان است مبارزه می‌کنند. نیز در کنار طرح داستانی دقیق که گفتیم مبتنی بر طرح معمایی_پلیسی است عامل «تصادف» نیز که از دید فنی، عاملی غیرمنطقی و ضد عقلانیت مدرن به حساب می‌آید، در پیشبرد ماجرای داستان حضوری چشمگیر دارد. تقریبا بیش‌تر شخصیت‌هایی که در کالسکه و مغازه با هم همراه می‌شوند، در گذشته یک یا دو بار همدیگر را دیده و ملاقات کرده‌اند. نقل از وبلاگ نویسنده: http://ruzbehan.persianblog.ir/post/94/

کانال انجمن ماتیکان داستان
https://telegram.me/matikandastan