📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢چطور آماده نوشتن میشوم. رابینسون: کتری سوت میزند
📢چطور آماده نوشتن میشوم
@matikandastan
ركسانا رابينسون: کتری سوت میزند. آبجوش را توی لیوانم میریزم، میچرخانم، بیرون میریزم. قهوه باید خیلی داغ باشد. بلورهای قهوهای را با قاشق توی لیوان داغ شده میریزم و روی این تپهی کوچک، آبجوش. بلورها حل میشوند و مایع تیره لیوان را پر میکند. معتقدم که این اکسیر خیالپردازی است. بدون این نمیتوانم بنویسم، ایمان دارم. کمی شیر اضافه میکنم که مایع را به رنگ کرم- قهوهای روشن درمیآورد.
در اتاق مطالعهام، لیوان را کنار صندلیام که وقتی میخواهم بنویسم روی آن مینشینم میگذارم، درست آنور اتاق و دور از میزتحریر. کامپیوترم روی میزتحریر است و یک سیمِ آبی کلفت کوتاه، آن را به اینترنت وصل میکند. سیم را درمیآورم و لپتاپ را پیش صندلیام میبرم، جایی که سیم آبی بهاش نمیرسد. مینشینم، آزاد از وزوزهای مزاحم و بیپایان اینترنت. حالا کامپیوترم از افکار هرکس دیگری جز خودم خالی است. گاهی کمی میخوانم تا به حالوهوایی برسم که به درد چیزی که مینویسم بخورد. وقتی «این دختر من است» را مینوشتم، «یادداشتهای روزانهی جان چیوِر» را میخواندم. وقتی «شیرینآب» را مینوشتم، «آنا کارنینا» میخواندم. وقتی «بها» را مینوشتم، «ساعتها» را میخواندم. کمکم این کتابها را خوب شناختم. میتوانستم هرجایشان را باز کنم و عبارت را بشناسم. (منبع: داستان همشهری، اسفند ٩۱ و فروردين ٩٢)
@matikandastan