📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
✒گاهی ایدهها سر زا میمیرند/ ٣.. روابط غیر جدی را قطع میکنید؟
✒گاهی ایدهها سرِ زا ميمیرند/ ٣
@matikandastan
📜و باز هم چند توصیهیِ نويسندگی از هوشنگ مرادی کرمانی
✏زمان نوشتن ارتباطتان با محیط اطراف و اطرافیان چطور است؟ روابط غیر جدی را قطع میکنید؟ حوصله هیچ کس را ندارید؟
✒زمان نوشتن اصلا در اين دنيا نيستم. همه میفهمند كه دارم مینويسم. از خانوادهام گرفته تا ميوهفروش سر كوچه. سگ میشوم. ديوانه هستم، ديوانهتر میشوم. مدام با خودم حرف میزنم، توی پارك توی كوه و كوچه.
✏چقدر خودتان را در معرض ایدههای مشابه قرار میدهید؟ کتابهای مشابه را میخوانید؟ فیلم میبینید؟
✒پيش از نوشتن هر چه دم دستم میآيد، میخوانم و مینويسم، اما وقتي مینويسم همه چيز تعطيل. اگر ببينم يك ذره با چيزی و كسی شباهت دارد، میگذارمش كنار.
✏در طول نگارش داستان در مورد آن با کسی حرف میزنید؟ از کسی مشورت میگیرید؟
✒نه، میگذارم داستان خودش پيش برود و راهش را پيدا كند.
✏بعد از تمام شدن چی؟ كار را میدهيد به کسی بخواند؟
✒بله بيشتر به خانوادهام، همسر و بچههايم و ديگرانی كه نويسنده و استاد و روشنفكر و روزنامهنگار و منتقد و دانشمند و سياستمدار و ... نيستند! معمولی معمولیاند. آدمهای كوچه و بازار.
✏ چقدر نگارش یک داستان طول میکشد؟ داستان کوتاه را در یک جلسه مینویسید؟ يا بخشی از داستان را مینویسید و مابقی میماند؟
✒همه جورش را نوشتهام. داستان كوتاهِ كوتاه را يك نفس مینويسم، بلند را معمولا جای حساسش رها میكنم كه موقع نوشتن بقيهاش سرشوق بيايم.
✏كی داستان از نظر شما تمام میشود؟
همان دفعه اول نوشتن؟ بارها بازنویسی میکنید؟ میگذارید مدتی باشد دوباره میروید سراغش؟
✒همه جورش را داشتهام، هر داستاني خودش میگويد مرا چطور بنويس، كجا و چطور تمام میشوم. معمولا هر چه به ذهنم میآيد مینويسم و بعد مدام حذف میكنم. هر بار كه حروفچيني بشود و براي غلطگيری و نگاه دوباره به من بدهند، چيزهايی را حذف میكنم و گاهی چيزهايي را اضافه میكنم. بيشتر طرفدار حذف و ايجازم. معتقدم كه ايجاز در داستان معجزه میكند. بيشتر داستانها و فيلمها از چيزهاي زيادي كه گفتهاند لطمه خوردهاند تا چيزهايي كه نگفتهاند. در نوشتن كتاب «شما كه غريبه نيستيد» طي چهار بار كه براي غلطگيري زير دستم آمد حدود صد و بيست صفحه خط زدم. تا جايي كه حروفچين اعصابش خرد شد و گفت: «حيف من كه اين قدر زحمت كشيدم. چرا اين قدر خط زديد؟ بعضي قسمتها كه شما حذف كرديد خيلي خوب بود»، گفتم: «بگذار خوبها بروند تا بدها بيشتر و بهتر ديده شوند» خنديد و گفت: «يعني چه! اين هم از آن حرفهاست!» (منبع: مجله داستان همشهری، آذر ٨٩)
@matikandastan