📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢خر برفت و خر برفت و خر برفت!. عاریتی و غیراصیل از منظر مولانا
📢خر برفت و خر برفت و خر برفت!
@matikandastan
📜زندگی عاریتی و غیراصیل از منظر مولانا
مصطفا ملکیان: 🔹مولانا در مثنوی فراوان به ما توصیه می کند که زندگی اصیل بورزیم. ایشان در دفتر دوم مثنوی می گوید: صوفی ای وارد شهری شد و چون در آنجا غریب بود سراغ خانقاه صوفیان را گرفت تا بتواند چند روزی در آن شهر به سر برد و مسند و خوراک و… داشته باشد. بالاخره خانقاه صوفیان را پیدا کرد و الاغ خودش را به دست دربان داد تا یکی دو روز در آنجا بماند. اتفاقاً اهل خانقاه مدتی بود که وجوه امرار معاششان به تأخیر افتاده بود و طبعاً بسیار گرسنه بودند. گروهی وقتی که این الاغ را دیدند گفتند: خوب است آن را بفروشیم و با پولش غذایی فراهم آوریم تا از گرسنگی نجات یابیم. لذا به دربان گفتند: الاغ را ببر و در بازار بفروش و خوراکی تهیه کن. بعد هم آمدند و شروع کردند به رقص و سماع و دم گرفتند که «خر برفت و خر برفت و خر برفت».
🔹این صوفی تازه وارد هم برای اینکه ــ به تعبیر امروز ــ از افکار عمومی تبعیت کرده باشد دست افشان و پای کوبان شروع کرد به گفتن «خر برفت و خر برفت و خر برفت». دربان که مأمور فروش الاغ شده بود، به آنها گفت: این خر نزد من امانت است، چگونه آن را بفروشم؟ این کار خلاف اخلاق است. آنها گفتند: بیا برو از خودش بپرس.
🔹دربان وارد مجلس شد و دید که آن شخص از همه ــ به تعبیر مولانا ــ با نشاط تر داد می زند «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و از همه شادتر و خوشحالتر است. دربان پیش خود گفت: خوب پس لابد موافقت بلکه رضایت یا حتی رغبت دارد؛ لذا نگفته، خر را فروخت و غذایی فراهم کردند و خوردند. بعد که صوفیان از هم پاشیدند، این مسافر رفت که خرش را تحویل بگیرد. دربان گفت: خری نیست، گفت: پس خر من کو؟ گفت: فروختیم و غذا میل کردیم. گفت: مگر میشود خر مرا بفروشید؟! گفت: بله، نه فقط می شود، بلکه شد. گفت: آخر اجازه من؟!
🔹دربان گفت: من آمدم، دیدم تو فوق اجازه می دهی و با این «خر برفت و خر برفت و خر برفت» رقص و سماع می کنی. گفت: من نمی فهمیدم که چه می گویم! من دیدم همه از این سخن خوشحالند، من هم خوشم آمد و آن را تکرار کردم.
🔻مر مرا تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
🔹بنابراین، احتمال دارد که کسی برای همرنگی با جماعت در جهت زیان خود قدم بردارد. در همرنگی با جماعت دو شاخصه وجود دارد: یکی اینکه شخص معنای باور، گزاره و جمله را نمی فهمد و اصلاً نمی داند «خر برفت» یعنی چه. نمی فهمد که «خر برفت» یعنی خر تو بفروش رفت، ولی با این وجود آن را تکرار میکند. دوم اینکه اگر معنای جمله را می فهمید با آن موافقت نداشت. حالا که جمله ای را می گوید، عقیده خودش را می گوید یا عقیده دیگران را؟ در این نمونه دیدیم که در واقع عقیده دیگران را بیان می کند. بنابراین عقیده اش عاریتی است؛ بالطبع تصمیم او در نتیجه زندگی او عاریتی است.
🔹دلیل اینکه در اینجاها تعبیر vicarious7 به معنای عاریتی به کار میرود این است که هر چیزی از درون انسان برنخیزد و از بیرون به او برسد، عاریتی است. در این حالت، انسان دقیقاً مثل یک پرده سینمایی است که دستگاه سینماتوگراف و فیلم پراکن آن همیشه روشن است و به همین دلیل هر نور و رنگی که بر این پرده دیده می شود، نور و رنگ خود پرده نیست. تنها وقتی معلوم می شود خود پرده سینما چه رنگی داشته که دستگاه را خاموش کنند.
🔹ما در زندگیمان همین طور هستیم. من هر چه به شما نگاه می کنم افکار دیگران را می بینیم نه افکار خودتان را. شما مانند پرده سینما هر نوری را ــ بدون اینکه رد و قبولی نشان دهید ــ فرا می افکنید بدون اینکه بگویید فلان رنگ را می خواهم و بهمان نور را نمی خواهم. فلان رنگ را که تابانده اید، بردارید و آن رنگی را که نتابانده اید، بتابانید.
🔹بعد مولانا شروع می کند به توصیه کردن که «تقلید نکن و فقط تحقیق کن». من همیشه این جمله مولانا را که می بینم به یاد حدیثی از حضرت علی(ع) می افتم که می فرمایند: «لاسنه افضل من التحقیق» (هیچ راه و روشی در زندگی بهتر از تحقیق نیست). تحقیق یعنی خودت حق بودن مطلب را دریاب. تحقیق بدین معنا دقیقاً در مقابل تقلید و زندگی عاریتی قرار می گیرد.
@matikandastan