یوسف علیخانی:. - گذشت دوره‌ای که عشق امضا داشتم و می‌خواستم ببینندم

یوسف علیخانی:
- گذشت دوره‌ای که عشق امضا داشتم و می‌خواستم ببینندم. الان عشقم این است که خوانده شوم. قدیم فقط امضایم را می‌خواندند اما الان دوست دارم متنم را بخوانند.
- «بیوه کشی» رمانی است که آن را در ساعت پنج صبح و وقتی همه خواب بودند نوشتم. خوابم به من گفت که بنویسم و ادامه‌اش دادم. من در هنگامه خواب و بیداری می‌نویسم و برای رویاهایم نه برای کسی.
- شاید دوره‌ای که سه گانه‌‌ام را می‌نوشتم این بیماری که ۹۰ درصد جماعت ادبیاتی ما داشتند را من هم داشتم. یعنی عشقم این بود که جماعت طرفدار گلشیری و براهنی و جماعت جایزه بده دوستم داشته باشند اما الان دیگر برای آنها نمی‌نویسم. زمانی عشقم این بود که از کتاب‌هایم بسیار هدیه بدهم. برای اولین بار است که می‌گویم ولی بگذارید اعتراف کنم، در زمان انتشار کتاب «قدم به خیر مادربزرگم بود» وقتی برای حساب و کتاب پیش ناشر رفتم دیدم که دو برابر حق التالیفم از ناشر کتاب گرفته‌ام و به دیگران هدیه داده‌ام! الان دیگر اهل این حرف‌ها نیستم.
- در زمان انتشار «اژدهاکشان» من ۲۵۰ نسخه از کتاب را هدیه دادم اما الان چیز دیگری را یاد گرفته‌ام و آن این است که از آن ۲۵۰ کتاب هدیه ۲۰۰ نسخه‌اش پرت بوده است. به دست کسانی می‌رسیده که جلوی رویم می‌خندیدند ولی بعد مسخره ام کردند. درباره بیوه کشی من به کسی رمان را هدیه نکردم. خودت یادم هست سه نسخه‌اش را خریدی. مدت‌هاست که درباره‌اش حتی یک خط هم در نشریات ننوشته‌اند اما مردم دوستش دارند. و الان آن را به چاپ چهارم رسانده‌اند.
- آخرین مخاطبم دختر نوجوانی بود به اسم نیلوفر متولد سال ۷۸ در یکی از شهرهای مازندران. من شیطنت کردم و در نمایشگاه کتابم را به او دادم تا ببینم هم سن و سال‌های او می‌توانند بخوانندش یا نه. بعد در اینستاگرام برایم پیام داده که کتاب را دوست داشته. این برایم خوشآیندی بیشتری دارد تا فلان استاد بخواهد بگوید به به و چه چه.

کانال انجمن ماتیکان داستان
https://telegram.me/matikandastan