📢وقتی دولت‌آبادی خودش را دار زد

📢وقتی دولت‌آبادی خودش را دار زد
@matikandastan

عباس صفاري: یادم هست چند سال قبل از انقلاب رفته بودم به دیدن افتتاحیه نمایش «در اعماق» گورکی به کارگردانی مهین اسکویی در دانشگاه تهران. محمود دولت‌آبادی نقش شاعری را بازی می‌کرد که در پایان نمایش خودش را دار می‌زند. این شاعر متافری است از روح آزادی‌طلب اعماق جامعه. با مرگ او اما کار تمام نمی‌شود و یک گروه کُر در پس‌زمینه دم می‌گیرد (خورشید طلوع می‌کند/ خورشید غروب می‌کند/ اما در/ زندان من تاریکی است) طولی نمی‌کشد که تماشاگران نیز با آنها همصدا شده و پس از خروج از سالن نیز به خواندن ادامه می‌دهند تا نهایتا به وسیله پلیس انتظامات در میدان انقلاب کنونی پراکنده می‌شوند. تردیدی نیست که چنین جامعه‌ای در پشت آن ظاهر آرام، دارد برای دگرگونی و چه بسا انقلاب خودش را آماده می‌کند. من آن شب به چشم خود دیدم که شعر قادر است آدم را از جایش بلند کند. اشعاری که طی آن سال‌ها تا مقطع انقلاب ورد زبان می‌شود و نقش مهمی در تهییج توده‌ها داشته غالبا شعاری بودند که تاثیرشان زمانمند و لحظه‌ای است و به غنای فکری و روحی آدمی کمکی نمی‌کند. تعدادی از شنوندگان و خوانندگان این قبیل اشعار نیز با وجودی که سابقه مطالعه اشعار جدی‌تری را داشتند در آن شرایط ویژه دیگر کاری نداشتند که از نظر اصول زیبایی‌شناسی چنین اشعاری یک قدم به پیش است یا یک قدم به پس. مهم این بود که صدای اعتراض آنها بی‌تردید قدمی به پیش بود. (از گفتگوي حامد داراب با صفاري، روزنامه آرمان امروز)
@matikandastan