📢طنز تلخی درباره جهل. کتاب: آناناس

📢طنز تلخی درباره جهل
@matikandastan

📚پیشنهاد کتاب: آناناس

جواد لگزیان: «از نصیحت‌های دبیر ادبیات‌شان فهمیده بود، باید کتاب‌های خوبی باشند. دبیر گفته بود نوشته‌های آن نویسنده به هیچ وجه برای دانش‌آموزان مناسب نیست.
حالا که کتاب‌ها را به بهایی نسبتاً گران از بساطی کهنه‌فروش گیر آورده و یک شب تا صبح همه‌شان را ورق زده بود، لجش درآمده بود. به خودش فحش می‌داد که چرا به حرف آقای دبیر گوش نداده؛ چون هیچ‌یک از داستان‌های آن نویسنده خاک‌توسری نبودند». از رابطه‌های متلاشی و دلتنگ‌کننده گم شده در سوءتفاهم گرفته تا تیغ‌های برآمده از جهل داعشی جماعت همه در داستان‌های کوتاه و بسیار بامعنای آناناس حضوری به یادماندنی دارند.
وحید حسینی ایرانی در این مجموعه داستان به درستی از حال و هوای روزهای یک جهان سومی مینگارد و با طنز از تلخی توسعه نیافتگی منتهی به جهل می‌نویسد.او بی‌پروا و با نگاه دقیق و طنزآمیز موقعیت آدمیان گرفتار ترافیک و تنهایی و تلخی را به تصویر میکشد و جانانه از خلیفه‌ای می‌گوید که صندلی الکتریکی وارد میکند اما کشورش برق ندارد و بنابراین صندلی مسخره را تخت سلطنتش می‌کند. با هم داستانی از او بخوانیم:
«خلیفه‌زاده در خردسالی دلش می‌خواست فیلسوف شود. آرزو داشت به جای آموختن سیاست‌ورزی و حکومت‌داری و اصول رزم و بزم، دربارۀ هستی و چیستی چیزها بیندیشد و نظریه صادر کند. اما یک اتفاق، فقط و فقط یک اتفاق مسیر زندگی‌اش را تغییر داد. تماشای آیینِ گردن‌زنیِ یکی از مخالفان سرسخت خلیفه، باعث شد او دلش بخواهد چیزی جز فیلسوف باشد. دژخیم گردن‌کلفت، شمشیر پت و پهنش را بالا برد و هم‌آوا با آهی که از نهاد جماعت تماشاگر بلند شد، کج فرود آورد. مخالف که سینه سپرکرده و مغرور، روی دو زانو ایستاده بود، نعره‌ای زمین وآسمان به‌هم‌دوز سر داد و به صورت به زمین خورد. سرش کنده نشده بود و او روی زمین پیچ و تاب می‌خورد و داد می‌کشید؛ حتی به نظر خلیفه‌زادۀ خردسال رسید دارد گریه می‌کند! گردنش کمی کج و خونین شده بود.
لابه‌لای هیاهوی جماعت تماشاگر، کسانی گفتند که شمشیر دژخیم کُند بوده. دژخیم دوباره و سه باره و چندباره تیغۀ شمشیرش را به گردن مرد مخالف کوبید، اما هر بار فقط ذره‌ای از آهن در گوشت و پوست او فرو می‌رفت و مقداری خون شره می‌کرد. مخالف دیگر داد نمی‌زد و حتی ناله نمی‌کرد؛ صداش خرخر شده بود و یک‌باره خون فواره زد.
خلیفه‌زاده گرمای خیس شتکی را روی گونه‌اش حس کرد و بعد با چشم‌های گرد شده و گلوی خشکیده جداشدن تدریجی سر مرد مخالف را تماشا کرد؛ لحظه‌به‌لحظه تا زمانی که اتصال سر و تن تنها به پوستی کشیده و سرخ بند بود و همان هم از بین رفت.همان‌جا خلیفه‌زاده تصمیم گرفت مانع چنین اتفاق‌های آزاردهنده‌ای شود. چند سال پس از آن، در سرتاسر سرزمین خلافت، نام دژخیمی سر زبان‌ها افتاد که در سریع‌ترین زمان ممکن گردن محکومان را می‌زد؛ تندتر از چشم‌به‌هم‌زدنی»!
«آناناس» مجموعه داستانهایی از وحید حسینی ایرانی است که در ۱٢۰ صفحه و توسط انتشارات نون به چاپ رسیده است. وحید حسینی ایرانی با همتی مثال‌زدنی انجمن ماتیکان داستان را در مشهد مدیریت میکند و مجلاتی ادبی مانند «دال» و «ماهنامه هنر» را هم تا کنون منتشر کرده است. (منبع: روزنامه مردمسالاری)
@matikandastan

📌 این کتاب را می توانید از غرفه نشر نون در نمایشگاه کتاب تهران تهیه کنید.

نشانی: شهر آفتاب، سالن ملل،
راهروی اصلی، نبش راهرو ٧،
غرفه‌ی نشر نون