گزارشی از اختلافات هوشنگ گلشیری و رضا براهنی. ‌پدرخوانده‌ها.. مجتبا پورمحسن

گزارشی از اختلافات هوشنگ گلشیری و رضا براهنی
‌پدرخوانده‌ها

مجتبا پورمحسن
مقدمه: نیازی به توضیح هست که بگویم هر آنچه در این وجیزه می‌آید، مطلقا به معنای زیرسوال بردن جایگاه ادبی این دو چهره‌ی برجسته‌ی ادبیات معاصر ایران نیست و هرکدام از آنها جایگاه رفیعی در ادبیات ایران دارند؟
1- مشکل براهنی و گلشیری چیست؟ این جمله سوالی دقیقا آن چیزی است که قرار است این گزارش با استناد به گفته‌های این دو بزرگوار علیه همدیگر و اطرافیانشان، به آن پاسخ دهد. با خواندن نوشته‌های گلشیری و براهنی درباره‌ی همدیگر، علی‌رغم این‌که می‌بینیم به تفصیل درباره‌ی ضعف‌های «ادبی» یکدیگر می‌گویند، اما حسی که حداقل به من به عنوان یک منتقد و خواننده‌ی آثار این دو نویسنده، و از اختلاف‌شان دست می‌دهد این است که آنها از هم بدشان می‌آید. شاید این جمله به ظاهر تعبیری سطحی به نظر برسد، اما حداقل نگاه من این است که تمام دلایل و نقدهای متناقضی که براهنی و گلشیری نثار همدیگر کرده‌اند، اموری ثانویه بوده که همین حس ناخوشایندشان نسبت به هم بر آنها اولویت دارد. این‌که آنها از هم بدشان می‌آید، یک حس است، یک نتیجه‌گیری حسی است که از خلال مداقه غیرحسی در قضاوت‌های براهنی و گلشیری درباره‌ی هم به دست آمده است. بهترین راه برای اثبات که نه، نزدیک کردن مخاطبان این نوشته، به نتیجه‌ی حسی من، بازخوانی امور ثانویه است.
2- رضا براهنی: رضا براهنی به دلیل این‌که یکی از جدی‌ترین منتقدین تاریخ ادبیات ایران است، کوشیده تا نظرش درباره‌ی گلشیری و آثارش را بیشتر نظام‌مند کند. اما حرف امروز او دقیقا این است: گلشیری رمان را نمی‌شناسد. به اعتقاد او گلشیری در زبان فارسی استاد است و فارسی‌نویسی چیره دست، اما رمان نویس نه! براهنی معتقد است که تسلط به زبان فارسی می‌تواند یکی از پوئن‌های یک رمان نویس باشد، اما شرط لازم و کافی نیست. براهنی می‌گوید که اگر قرار بود نثر خوب برای نوشتن رمان بسنده باشد، می‌بایست سعدی را که استاد نثر است، رمان‌نویس محسوب کرد. براهنی معتقد است «شازده احتجاب» به عنوان برجسته‌ترین اثر گلشیری در شخصیت‌پردازی شدیدا ضعف دارد و از نگارنده می‌پرسد:«به نظر تو «جن‌نامه» رمان است؟ جن‌نامه حتا یک شخصیت داستانی ندارد!»
تا این‌جای کار حرف‌های امروز براهنی است درباره‌ی گلشیری که البته مستند نیست، مگر این‌که مخاطب به گوش من اطمینان کند. اما جدال براهنی با گلشیری، رشته‌ای است که سر دراز دارد و در یک یا دو جمله و یا یک اظهارنظر خلاصه نمی‌شود.
براهنی در مقاله‌ای با عنوان «گلشیری و شگرد نو» که در شماره‌ی تیرماه سال 74 مجله‌ی تکاپو چاپ شد، نوشته است:«در طول چند سال گذشته گلشیری راجع به قصه و رمان، به زعم او داستان، حرف‌هایی زده است… در بعضی جاها، این حرف‌ها شدیدا متناقض‌اند، و در بعضی جاها، یک حرف را یکبار در مقاله گفته، یک بار هم عین آن را در قصه.»
او در این مقاله گلشیری را متهم به«سردرگمی‌های تئوریک» می‌کند و می‌گوید «گلشیری اقتضاهای انواع مختلف را گه گاه با یکدیگر اشتباه می‌کند.»
کم کم فضا از نقد به جدل تبدیل می‌شود، وقتی که در نقد تکنیک‌های به کار رفته در«آینه‌های دردار» اشاره می‌کند که این «بحث‌های فرمی» در ده سال گذشته(از زمان چاپ مقاله) استفاده شده.
از اینجا به بعد دیگر شخصی‌نویسی‌ها با طعنه آغاز می‌شود. براهنی می‌نویسد:«چون ممکن است بحث راجع به این مقولات حمل بر خود محوری شود، من حرفی را که زمانی او در ارتباط با رازهای سرزمین من راجع به تریسترام شندی زده بود، برمی‌گردانم به او و می‌گویم که بخش اول آینه‌های دردار، یعنی پیش از بار یافتن ابراهیم به حضور صنم بانو، مو به مو، بر اساس تعالیم ویکتور اشکلوفسکی و بر اساس نتایجی که او از مطالعه دقیق و توطئه تریسترام شندی اثر استرن در حدود 75 سال پیش گرفته، نوشته شده است. این سخن گلشیری در یکی از مقالات اخیرش که بعد از فرضیه نسبیت اینشتین، موقعیت رمان‌نویس هم عوض شده است، اگر در مورد دیگران درست باشد، لااقل در مورد این قصه به ویژه گلشیری که شدیدا متاثر از ساختار تریسترام شندی دویست سال پیش است، درست نیست.»
و قضاوت نهایی رضا براهنی درباره‌ی گلشیری:«گلشیری هم تکنیک و هم جهان‌بینی خود را مدیون دیگران است و گلشیری در چند قدمی رمان ایستاده است.»
شاید بتوان با برخی از نظرات براهنی در مورد گلشیری موافق بود، اما من هنوز یا آنقدر سواد ندارم یا این‌که به اندازه‌ی کافی جسارت ندارم و از هر دوی این‌ها مهمتر اعتقاد ندارم که گلشیری را رمان نویس ندانم.
3- هوشنگ گلشیری: در این میانه، گلشیری نیز بیکار ننشست. او هم به نوبه‌ی خود، براهنی را مورد نوازش قرار داده است، گلشیری سعی کرد دقیقا روی نکته‌هایی در آثار و تفکر براهنی دست بگذارد که خود براهنی بر سر آنها مصمم است. براهنی را عمدتا نویسنده، شاعر و منتقدی «خاص نویس» می‌شناسند. او همیشه سعی کرده «متفاوت» بیندیشد یا