📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
📢آیا خیالاتی شدهام؟!. ادبی یا زبلبازیهایی که کشف میکنم!
📢آیا خیالاتی شدهام؟!
@matikandastan
📃تقلب ادبی یا زبلبازیهایی که کشف میکنم!
سایه اقتصادینیا: در طی سالهایی که در جایگاه ویراستار و مشاور ادبی با ناشران متعدد کار کردهام، همهجور تقلب ادبی دیدهام. عمداً از واژۀ «تقلب» استفاده میکنم تا منظورم را محدود به سرقت ادبی به معنای متعارف آن نکنم. تقلب ادبی با سرقت ادبی فرق دارد. اولی زبلبازی بیشتر میخواهد و دومی شجاعت بیشتر. کشف این زبلبازیها و کلهخریها، به حکم تجربهای چند ساله، دیگر چنان آسان شده که نسخۀ پیش از چاپ را که از دست ناشر میگیرم و باز میکنم، معمولاً تا صفحۀ بیست و سی میفهمم چی به چیست. نویسنده که میگوید ف، عرض میکنم فرحزاد! حقا که تجربه مادر علوم است!
یکی از این زبلبازیها، که البته به مسئلۀ سرقت مربوط نمیشود اما به روانشناسی نویسندگان برمیگردد، نشانههایی است که نویسنده در داستانش میگذارد تا وقتی داستانش چاپ شد و پرفروش شد و بلافاصله به چند زبان زندۀ دنیا ترجمه شد، برای مخاطب غربی معنیدار و آسان باشد. مثلاً انتخاب نام پرسوناژها. بهوضوح میدانم چرا از نامهای آسان و کوتاهی چون سام و هلن و مانا و سارا و دانیال و ... استفاده کرده است، چون پیشتر، لابهلای سفیدیهای سطور بادکردهاش خوانده بودم که چقدر متوهم و خودشیفته است. میدیدمش که وقتی کنسرو لوبیایش را باز میکرده و داستانش را مینوشته، خودش را روی شایستهترین سنها در حال گرفتن معتبرترین جوایز ادبی تصور کرده است.
اما تازگیها مکرراً نشانههایی میبینم که مرا به این یقین رسانده که عدهای نه به سودای ترجمه شدن، بلکه از روی ترجمهها داستان مینویسند. نمیدانم از روی ترجمههاست یا واقعاً اول انگلیسی نوشتهاند و بعد خودشان به فارسی ترجمه کردهاند! اما هرچه هست، مکرراً داستانهایی میخوانم که نه فضای آن ایرانی است و نه ساختار زبانش فارسی! اگر اسمهای ایرانی را از این داستانها برداریم و به جایشان جک و کوین بگذاریم، کاملاً میتوانیم تصور کنیم که داریم ترجمۀ یک داستان را میخوانیم. تمها، همه تمهای باب دندان و مد روز جامعۀ غرب. خب، این را میگوییم تاثیر رسانه است. باشد. فضا "دیایرانیزه شده"، یعنی بومیزدایی شده، به نحوی که مخاطب غربی بتواند با آن ارتباط برقرار کند. یعنی این داستانها میتوانند هرجای جهان اتفاق افتاده باشند و هیچ ربطی به تاریخ و جغرافیای ایران ندارند. خب، این را هم بگوییم از آثار گلوبالیزیشن است. باشد. باشد. اما جملهها چطور ساختار فارسی ندارند؟ از دو کتاب آخری که برای ارزیابی به من سپرده شده است چند مثال میزنم:
«این را به علی گفت، وقتی سعی می کرد او را به سبب چند روز ناپدید شدن ملامت کند.»
جملۀ بالا، کاملاً مطابق با نحو زبان انگلیسی فکر شده است. این یک مثال از ترجمهای ناشیانه است. فارسیزبان اینطور فکر نمیکند و، به طریق اولی، اینطور نمینویسد. ایضاً مثالهای زیر:
«شنید که امیر گفت: تکان نخور!»
«درخشش به چشمان امین بازگشت وقتی سختی بیسکویت را زیر دندانهایش حس می کرد.»
مثال زیاد است. آنقدر زیاد که نمیدانم کدام را اینجا بنویسم. آیا اینها از روی ترجمهها مینویسند؟ یعنی ترجمهها را پس و پیش میکنند و به عنوان داستان فارسی تحویل ناشر میدهند؟ یا از روی کتابهای انگلیسی کار همزمان تالیف و ترجمه انجام میدهند؟ (که در نوع خودش یکجور تقلب هنری به حساب میآید البته!) یا فکر میکنند ما گولیم؟ یا من خیالاتی شدهام؟!
@matikandastan