📢این گروه مردم‌گریز. و این عکس که مانند اکثر عکس‌های کتاب در اردی‌بهشت ۵۹ برداشته شده

📢این گروهِ مردم‌گریز
@matikandastan

مهدی یزدانی خُرم: عصر که‌ کتابِ «دیروز» به دستم رسید و مشغول تماشای عکس‌های حمید شاهرخ از عالی‌جنابان بیژن الهی، قاسم هاشمی‌نژاد، شمیم بهار و فیروز ناجی شدم، ذهن‌ام گیر کرد در زیست این‌گروهِ مردم‌گریز. و این عکس که مانند اکثر عکس‌های کتاب در اردی‌بهشت ۵۹ برداشته شده. الهی روبروی بهار. بساطِ چای بر چمن و سبزی‌های نوک‌زده‌ی بِکر در اطراف. حالا چند سالی می‌شود که الهی از دنیا شده و به کوشش یکی دو کارگزار شعرها و ترجمه‌ها و برخی متن‌های‌اش منتشر، شمیم بهار نیز بعد چند دهه غیاب رمانی آماده‌ی طبع کرده اگر سانسور بگذارد و رضایت به چاپ این عکس‌ها نیز داده. هاشمی‌نژاد نیز دیگر نیست و ناجی هم در پاریس است. اما در آن بهار سی و هشت سال پیش آن‌ها مردان جوان و خوش‌روحی بودند که خود را جدا کردند از جهان مرسوم. غیاب الهی و دوستان‌اش افسانه‌ها ساخت درباره‌شان و قصه‌ها آفرید از روزگارشان. حالا الهی شاعری‌ست محبوب و پرفروش. اما در این عکس هیچ چیز برای من مهم‌تر از تقابل دو ذهنِ عجیب نیست. یک قاب پر از رنگ که درش شاعر و نویسنده در فاصله‌ای نزدیک به پراکندنِ کلمه مشغول‌اند. حی و حاضر. آرام و آسوده. فارغ از جهانی که در حال عوض‌شدن است انجار. یک محفل دوستانه که درش هر دو‌ مرد نسبت به هم محتاط‌اند و تا حدی متکی به فردیتی قدرتمند. سال‌ها این سوال مطرح بود که چنین انزوایی چه کرد برای این نام‌ها؟ حتا مدل زنده‌گی‌شان مطمحِ نظر برخی هم‌نسلان کافه‌نشین کولی‌نمای من هم شد که البته عمدتن کپیه‌ای بود نارس از این امر. غیابی که عملن باعث شد صدای این جریان محو شود در ادبیات ما و آن هم در دوره‌ای که بسیار نیاز بود این صدای خاص. اینان از زنده‌گی خود در این مقام لذت بردند و مرده‌گی‌شان نیز به طوع و میل خودشان بود چنان‌که روایت کرده‌اند. اما چیزی که در عکس‌های درخشان این کتاب وجود دارد شاید بتوان «یک رو از زنده‌گی ذهن‌ها و تن‌های تنها» نامید. امری که در جغرافیای ایشان‌معنا داد و البته هیچ فضل خاصی نساخته برای‌شان. چه امروز شعر الهی و نثر هاشمی‌نژاد معیارند نه تنهایی و انزوای‌شان. چه همان چند داستان مهم شمیم بهار ملاک‌اند نه غیاب عجیب‌اش. و همیشه گمان می‌کنم که در این تنهایی پر هیاهو چه رقم خورد در آن سال‌های خون و درد و خشم برای این مردان. به هر دو بنگرید در آن چشن نوخاسته و عیشی که مستتر است در قاب. این جهانی‌ست که در اوج زیبای و مرگ توام است انگار. خاطره می‌سازد اما فراموشی را هم رقم می‌زند و ما باید مدام این غیاب را به خاطر بیاوریم و فراموش‌اش کنیم. عیشی که در این دوگانه وجود دارد سازنده‌ی شمایل این مردان است...
@matikandastan